🍂
بسیج عشایر و مساجد ۱۳
▪︎حاج جبار سیاحی
┄┅┅❀┅┅┄
🔹 دوره جنگ، دوره ایثار و فداکاری بود. همه در تلاش بودند تا کشور را حفظ کنند زیرا حفظ کشور و نظام، تکلیف همه بود و همه افراد ملت بزرگ و مسلمان ایران و به ویژه مردم خوزستان و اهواز جوانمرد بودند. از همه چیزشان گذشتند جان را به جان آفرین تسلیم کردند و به دیار ابدی شتافتند و نامی بزرگ در تاریخ مبارزات اسلامی گذاشتند و رفتند و آفریننده بزرگترین عزّتها شدند. در هر حال می بایستی هر کس از ما وظیفه ای انجام دهد. جوانها اسلحه طلبیدند و من و برادر زاده ام، عبدالكريم، معروف به «حدود» به کمک رسانی به مردمی که بیش از ۱۵۰ کیلومتر و یا هفتاد کیلومتر از شهرهای آبادان خرمشهر و بستان و سوسنگرد و هویزه می آمدند می پرداختیم. وضعیت آوارگان جوری بود که هر بیننده را تکان میداد. آن آوارگان درمانده، بسیاری از بستگان و فرزندانشان را از دست داده بودند، و در حالی که گرسنه و تشنه بودند با قلبهای شکسته و با چشمانی گریان به اهواز می رسیدند.
هنوز در شهر اهواز نهاد و یا سازمانی برای استقبال از این آوارگان که تعدادشان به دهها هزار نفر می رسیدند وجود نداشت. من یک تویوتای دو کابین داشتم و برادر زاده ام، یک وانت پیکان نو. ما با آن دو ماشین آب و غذا میگذاشتیم و شبانه روز افراد آواره را به محل های امنی می رساندیم. کارم جوری بود که در ۲۴ ساعت فقط ۳ ساعت می خوابیدم و به کمک رسانی می پرداختم. بسیاری از زنان را که در حال زایمان با سرعت به بیمارستان امام(ره) و بیمارستان رازی و بیمارستان شماره دو گلستان میرساندم. در آن زمان هم پزشک به اندازه نیاز وجود نداشت.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس
حمید طرفی
#خاطرات_مردمی
#بسیج_عشایر
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂