🍂
🔻 خاطرات کوتاه
عليرضا زارعی نوجوانی سيزده يا چهارده ساله بسيجی، اندامی نحيف داشت و به همراه پدرش در جبهههای جنوب اسير شده بودند. در اردوگاه موصل يك وقتی بعثیها آب و غذا را از اسرا دريغ كردند، آثار تشنگی و گرسنگی در چهرهها آشكار شد.
افسر بعثی برای شكنجه روحی اسرا، مقداري آب و نان آورد و به عليرضا تعارف كرد. در ميان بهت و حيرت خود عليرضا را ديد كه از پذيرفتن آب يخ و نان امتناع كرد با وجودی كه به شدت تشنه و گرسنه بود.
او كه دست افسر بعثی را خوانده بود گفت «اگر به همه زندانیها آب و نان بدهی من هم پيشكشت را قبول میكنم». او تشنگی و گرسنگی را تحمل كرد ولی حاضر نشد از صف متحد هموطنانش در برابر دشمن خارج شود.
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂