🍂 غروب کربلای4 4⃣ با دیدن لندکروزی که شهید علی حمیدی اصل سرنشین آن بود جان تازه ای گرفته و با کمک هم به پشت ماشین پریده و راهی هتل آبادان که محل استقرار گردان جعفر بود شدیم. با دیدن فضای هتل که بی شباهت به غروب عاشورا نبود، سایه ای از غم و اندوه دیگر بار بر جان خسته ام سایه افکند. هر که را می دیدی سراغ دوست یا برادرش را از کسی که تازه از آب بیرن آمده می گرفت. بعضی ها ناله می کردند، عده ای زخمی ، مثل من به خود می پیچیدند. با کمک عده ای که اطرافم مات گرفته بودند به طبقه بالا رفتم و بعد از دقایقی با همان وضعیت و با سر و صورت گِلی و پای مجروح و خونین به خواب رفتم. نمی دانم چقدر خوابیدم که با صدای گریه جانسوز و رقت بار عده ای از خواب پریدم . گویی آنان از شهادت دوستانشان مطئمن شده بودند و در آن مکان به صورتی کاملاً غریبانه و مظلومانه به عزاداری می پرداختند. من آن غروب را تا آن موقع تجربه نکرده بودم. درست مانند غروب عاشورا می ماند و صحنه مظلومیت نوباوگان زهرا(س) و صحنه ای که بی بی زینب(س) به دنبال جگر گوشه های برادرش به روی خارهای مغیلان می دوید و آن ها را جست و جو می کرد. و آن روز چقدر سخت بر ما تمام شد. سلام الله علی الحسین(ع) 🌺 🌹...آه از غروب غمگین کربلای چهار 〰〰〰〰〰〰〰〰〰 پایان حسن بسی خاسته گردان کربلا کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂