صحنه سوم امام در روز عاشورا به غلام سیاهش فرمود: برو به زندگیت برس، گفت در خوشی کنار شما بودم، کجا برم؟😭 بدنم بوی بد میده ،سیاهم و می خوام فدای شما کنم، از امام اجازه گرفت و به میدان رفت ، مقابل لشکر صدا می زد، امیری حسین و نعم الامیر، روی خاک افتاد، چشم وا کرد و دید سرش در دامن حسینه، جان داد، امام دعایش کرد خدایا بوی بد بدنش را به بوی خوش، مبدل کن و رنگش را روشن کن، دعایش مستجاب شد و......😭😭