🏴 صحنه چهارم یک عده حسین را نشانه گرفتن، می رفت روی بلندی و صدا می زد الله اکبر، زینب آروم می شد که حسین هنوز زنده است 😭، به قلب لشگر می زد و....، آنقدر تیر زدن که.... نیزه ای به پهلویش نشست.  بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد خیمه ها محاصره شد ، تیر به گلوی حسین زدند، شمشیر به کتف چپ، از رو اسب با گونه بر زمین افتاد، 😭😭😭 سنان از پشت سر نیزه دیگری به سینه حضرت زد، تیر به گلو..... شمر گفت: کار رو تموم کن ، خولی اومد، سنان اومد ، نتونستن ، اخنس هم دید نمی تونه، شمر خودش رفت و.... 😭😭