🍂 🔻 نوشتم تا بماند روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• 59/8/2 ✨ ساعت 7/5 صبح، فرماندار آبادان، تلفنی تماس گرفت که برادرت تلفن کرده و گفتند به اتفاق آقای کیاوش مشغول کارهایی هستیم در ارتباط با جنگ، (این برادرم ابراهیم است که به اتفاق آقای کیاوش به تهران و فارس و جنوب رفته اند، به منظور گرفتن کمک و وسایل برای رزمندگان). ✨ ساعت نزدیکی های هشت [است] و منتظر شنیدن تفصيل اخبار از رادیو تهران هستیم. آقایان صداقت و ربانی خراسانی هم الان که ساعت حدود ۹ صبح است، آمدند. چند دانه ای انار دارم. به آنها دادم. مشغول خوردن هستند. ........ آقایان موسوی و صداقت و ربانی برای کسب اطلاع بیشتری از اوضاع خرمشهر به طرف هنگ ژاندارمری رفتند و بنده به ستاد فرمانداری رفتم. فرماندار به هنگ ژاندارمری رفته بود. تلفن به هنگ کردم. فرماندار از اوضاع ناراحت [بود]. گفت: الان می آیم ✨ پس از حدود نیم ساعت، ایشان آمدند؛ فوق العاده ناراحت و عصبانی که خرمشهر مجددا در آستانه سقوط است؛ نیروهای دشمن تا نزدیکیهای پل آمده اند و از این لحاظ رفت و آمد به خرمشهر از طریق پل به غایت دشوار و مشکل است. ✨ سری به سرهنگ حسنی سعدی زدم. البته خونسردی خودش را حفظ کرده بود؛ اما جدا اوضاع بحرانی و خطرناک است. چند کلمه ای هم با ایشان صحبت کردم و همگی دست دعا به درگاه پروردگار [بلند کردیم] که خودش ابراز لطف و عنایت فرماید و این جمهوری اسلامی در حال تكون، به دست این عنصر خبیث و کثیف، صدام کافر، این طور دچار خطر شکست نشود. وقت نماز، مثل هر روز به مسجد قدس رفتم. نماز را خواندم. بعد برادرم مرا به منزل آورد و برای آوردن مقداری آب گوشت به مسجد برگشت و الان از مسجد مراجعت کرده. به اتفاق آقایان موسوی، صداقت، مزارعی و فرزندانم محمود و مهدی و برادرم رسول می خواهیم لقمه نان و آب گوشتی بخوریم؛ اما همگی مضطرب و نگران وضع خرمشهر یا خونین شهر هستیم.. ✨ خیلی سعی کردم به [/ با] دفتر امام در تهران تماس حاصل کنم که موفق نشدم. به فرمانداری تلفن کردم. از آقای دکتر شیبانی که آنجا بود، خواهش کردم از طریق تلفن فرمانداری با دفتر امام تماس حاصل کرده، پیام مرا راجع به اوضاع خرمشهر به عرض امام برساند. ایشان هم قبول کرد. 🍂 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂