🔶 سيره؛ منطق عملى ثابت منطق ـ كه همان معيارهاى بشر باشد ـ هم بر دو قسم است: معيارهاى نظرى (همان منطق‌هاى معمولى) و معيارهاى عملى (سيره). بعضى افراد، داراى منطقند و بعضى نيستند؛ حال آيا يك انسان مىتواند در عمل، در همه شرايط مكانى و زمانى يك منطق ثابت و محكم داشته باشد كه از آن تجاوز و تخطى نكند؟ ماركسيسم كه براى فكر و عقيده و ايمان، اصالتى در مقابل شرايط اجتماعى و اقتصادى قايل نيست، مىگويد كه اساساً يك انسان نمىتواند در شرايط مختلف، به يك شكل زندگى كند. شخص خاك‌‌نشين، هميشه فرياد آزادى و عدالت بر مىآورد؛ اما خود او اگر كاخ‌نشين شد، فكرش عوض مىشود و مىگويد: امروزه مصلحت، اقتضا مىكند كه كمى جلوى آزادي‌ها را بگيريم! بر اساس اين مكتب، عقربه فكر بشر طورى ساخته شده كه مغناطيسش منافع خودش است. هر چه منافع اقتضا كند، همان را مىگويد؛ اين جبر تاريخ و اقتصاد است و غير از اين براى بشر امكان ندارد. اين نظر در مورد آن‌هايى كه منطق و ايمان ندارند، بدون شك صحيح است، ولى نمىشود گفت كه بشر الزاماً و اجباراً چنين است. ✅ نگاهى به تاريخ اسلام، فساد نظريه فوق را روشن مىسازد. پيامبرى كه در شعب‌ابي‌طالب بود، با پيامبرِ حاكم مدينه و فاتح مكه فرقى نكرد. حضرت على‌(ع) وقتى كه خانه‌نشين و كارگرى در نخلستان بود و وقتى كه رئيس حكومت بزرگ اسلام شد، يكسان زندگى كرد. نه تنها معصومين‌(ع) كه شاگردان آنها نيز چنين بودند؛ سلمان عهد پيامبر‌(ص)، همان سلمانى است كه حاكم مداين، پايتخت ايران فتح شده، مىشود. در روزگار ما نيز، امثال شيخ انصارى نمونه‌هايى از اين ثبات منطق عملى هستند؛ مىبينيم مردى كه مرجع كل شيعه مىشود به هنگام مرگ، با زماني كه به صورت يك طلبه فقير دزفولى به نجف آمده بود، هيچ فرقى نكرده است. منطق عمل افراد هم همينگونه است. بعضى در منطق عملى مانند برهانند؛ يعنى محكم و استوار؛ اصول و مباديى كه پيروى مىكنند هيچ قدرتى اعم از زور و شرايط اجتماعى و اقتصادى نمىتواند از آنها بگيرد. پيغمبر اكرم‌(ص) و على‌(ع) و پيروان حقيقى آنها كسانى هستند كه چنين اصولى دارند. اما يك عده از مردم اصولشان در زندگى، مثل اصول فكرى يك شاعر است؛ با پول مىشود فكرش را عوض كرد. در منطق نظرى بعضى از اسلوب‌ها به كلى ردّ شد، چون اسلوب علمى نبود؛ مثل اين‌كه كسى در مسائل علمى، گفتههاى بزرگان را حجت قرار دهد و مثلاً بگويد چون ارسطو فلان مطلب را گفته، حقيقت همان است و جز آن نيست، در منطق عملى هم بسيارى از سبكها از اساس، منسوخ است و اسلام هم آنها را منسوخ مىداند. مثلاً اگر در سيره معصومين‌(ع) نگاه كنيم هرگز نمىبينيم كه از خوش‌يمنى و يا نحوست ايام استفاده كرده باشند و در سيره آنها عكس اين مطلب موجود است؛ در جنگ نهروان، كه بهترين پيروزى حضرت على‌(ع) بود، كسى گفت من حساب كردهام شما در اين جنگ شكست مىخوريد، پس نرويد، حضرت‌(ع) اعتنا نكرد و رفت. سيره معصومين‌(ع) يعنى اين كه ببينيم آيا آنها در منطق عملى خود از اين‌گونه وسايل استفاده مىكردهاند يا نه؟ https://eitaa.com/dehban_ir