آمادگی و مراقبه قبلی اصحاب درباره کربلا(۲) حبیب بن مظاهر 📍دیدار حبیب و میثم تمار و یادآوری آنچه از امیرالمومنین علیه السلام شنیده بودند: 🔺️ميثم تمار در حالى كه بر اسب خود سوار بود در آنجائى كه بنى اسد جلوس كرده بودند به استقبال حبيب بن مظاهر اسدى آمد. آنان با يك ديگر سخن گفتند تا اينكه گردن‏هاى اسب ايشان محاذى يك ديگر قرار گرفت. سپس حبيب گفت: گويا: شخص بزرگى را مينگرم كه جلو سرش مو ندارد و شكم بزرگى دارد و نزد: دار الرزق خربزه ميفروشد. گويا: مى‏بينم او را بجرم دوستى اهل بيت پيامبر بدار زده‏اند و شكم او را با چوب پاره كرده‏اند! ميثم در جواب حبيب گفت: من مردى را مى‏شناسم كه دو گيسوى بافته دارد. او براى نصرت پسر دختر پيغمبر خود خروج مى‏كند. وى كشته مى‏شود و سرش‏ در كوفه جولان خواهد زد. اين بگفتند و از يك ديگر جدا شدند. اهل آن مجلس گفتند: مادروغگوتر از اين دو نفر نديده بوديم! راوى ميگويد:هنوز اهل مجلس پراكنده نشده بودند كه رشيد هجرى آمد و ايشان را طلبيد و از اهل مجلس سراغ ايشان را گرفت. آنان گفتند:ايشان ازيك ديگر جدا شدند و ماشنيديم چنين وچنان ميگفتند. رشيد گفت: خدا ميثم را رحمت كند، او فراموش كرده بگويد:بآن كسى كه سر حبيب راميبرد مبلغ صد درهم بيشتر عطا خواهد شد. وقتى رشيدرفت آن گروه گفتند: بخدا اين شخص ازهمه دروغگوتر است، پس از اين جريان آن گروه گفتند:بخدا قسم چند شب و روزى بيش نگذشت كه ديديم ميثم‏ تمار بر در خانه عمرو بن حريث بالاى داراست! وسر حبيب‏ بن مظاهر راهم آوردند. آنچه را كه آنان گفته بودند همان شد. حبيب بن مظاهر ازآن هفتاد نفرى بود كه امام حسين رايارى كردند وكوه‏هاى آهن را ديدند و نيزه‏ها رابوسيله سينه‏هاى خود و شمشيرها رابا صورتهاى خود استقبال نمودند. آنان همان افرادى بودندكه امان و اموال بر آنان عرضه ميشد ولى نمى‏پذيرفتند و ميگفتند: ما نزدپيغمبر خدا عذرى نداريم اگر امام حسين كشته شود وچشمى از ما باز باشد. آنان بالاخره دراطراف حسين كشته شدند. حبيب بن مظاهر اسدى مزاح ميكرد و يزيد بن حصين همدانى كه او راسيد الفقراء ميگفتند ميگفت: اى برادر!اكنون وقت خنده نيست!حبيب ميگفت: چه موضعى ازاين موضع براى مسرت سزاوارتر است؟بخداقسم چيزى مانع ما نيست غير از اينكه اين گروه ستمكار ما را باشمشيرهاى خود شهيدكنند بعدا ما باحور العين معانقه نمائيم. 🔹️رجال الكشي ص78 🔺️جِبْرِيلُ بْنُ أَحْمَدَ، قَالَ حدَّثَنِي مُحَمدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ،قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمدُبْنُ النَّضرِعَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يزِيدَالْأَسَدِيِّ،عَنْ فضَيْلِ بْنِ الزُّبَيْرِقَالَ:مَرَّمِيثمٌ التَّمَّارُ عَلَى فَرسٍ لَهُ فَاسْتَقْبلَ حَبِيبَ بْنَ مُظَاهِرٍ الْأَسَدِيَّ عِنْدَ مَجْلِسِ بَنِي أَسدٍفَتَحَدَّثَا حَتّى اخْتَلَفَ أَعْنَاقُ فَرَسَيْهِمَا، ثُمّ قَالَ حَبِيبٌ: لَكَأَنِّي بِشَيْخ أَصْلَعَ ضَخْمِ الْبَطْنِ يَبِيعُ الْبِطِّيخَ عِنْدَدَارِ الزرق‏[الرِّزْقِ‏] قَدْصُلِبَ فِي‏ حُبِ‏ أَهْلِ بَيْتِ‏ نَبِيِّهِ(ع) وَيُبْقَرُ بَطْنُهُ عَلَى الْخَشَبَةِ،فَقَالَ مِيثَمٌ: وَ إِنِّي لَأَعْرِفُ رَجُلا أَحْمَرَ لَهُ ضَفيرَتَانِ يَخْرُجُ لِيَنْصُرَابْنَ‏ نَبِيِّهِ فَيُقْتلُ وَ يُجَالُ بِرَأْسِهِ بِالْكُوفَةِ، ثُمَّ افْتَرَقَافَقَالَ أَهْلُ الْمَجْلِسِ مَارَأَيْنَا أَحَداً أَكْذَبَ مِنْ هَذَيْنِ،قَالَ، فَلمْ يَفْتَرِقْ أَهْلُ الْمَجْلِسِ حَتَّى أَقْبَلَ رُشَيْدٌ الْهَجَرِيُّ فَطَلبَهُمَا فَسَأَلَ أَهْلَ الْمَجْلِسِ عَنْهُمَافقَالُوا:افْترَقَا وَسَمِعْنَاهُمَا يَقُولَانِ كَذَا وَكَذَافَقالَ رُشَيْدٌ رَحِمَ اللَّهُ مِيثَماً نَسِىَ وَيُزَادُ فِي عَطَاء الَّذِي يَجي‏ءُ بِالرَّأْسِ مِائَةُ دِرْهَمٍ،ثُمَّ أَدْبَرَفَقَالَ الْقَوْم هَذَا وَاللَّهِ أَكْذَبهُمْ،فَقَالَ الْقوْمُ هَذَا وَاللَّهِ مَاذَهَبتِ الْأَيَّامُ وَاللَّيَالي حَتَّى رَأَيْناهُ مَصْلُوباً عَلَى بَابِ دَارِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ،وَجِي‏ءَ بِرَأْسِ حَبِيب بْنِ مُظاهِر قَدْقتِلَ مَع الْحُسَيْنِ(ع)وَرَأَيْنَا كُلَّ مَاقَالُواوَكَانَ حَبِيبٌ مِنَ السَّبْعِين الرِّجَالِ الَّذِينَ نَصَرُوا الْحسَيْن(ع)وَلَقوا جِبَالَ الْحَدِيدِ وَاسْتَقْبَلُوا الرِّمَاحَ بِصُدُورِهِمْ وَالسّيُوفَ بِوُجُوههِمْ وَهُمْ يُعْرض علَيْهمُ الْأَمَان وَالْأَمْوَالُ فَيَأْبَوْنَ وَيَقُولُونَ‏ لَا عُذْرلَنَا عِنْدرسولِ اللَّهِ(ص)إِنْ قُتِل الْحُسَيْنُ وَمِنَّا عيْنٌ تَطْرِفُ حَتَّى قُتِلُواحَوْلَهُ،ولَقَدْ مزَحَ‏ حَبِيب بْن مُظَاهِرالْأَسَدِيُّ،فقالَ لَهُ يَزِيدبْنُ حُصَيْنٍ‏ الْهَمْدَانِيُّ وكَان يُقَال لَهُ سَيِّدالْقُرَّاءِ يَاأَخِي لَيْس هَذِه بِسَاعَةِ ضَحِكٍ،قالَ فَأَيُّ مَوْضِعٍ أَحَقُّ مِنْ هَذَا بِالسُّرُورِ واللَّه ماهُوَ إِلَّا أَنْ تمِيلَ عَلَيْنَاهَذِهِ الطَّغَامُ‏ بِسُيُوفِهِمْ فَنُعَانِقَ الْحُورَ الْعِينَ. @dehban_ir