بهناماو
زیارت رفتن رسم خانواده بود. اما این بار فرق میکرد. وقتی پول بنزین را حساب کتاب میکرد دیگر دخل و خرج سفر جور در نمیآمد.
نمیخواست زیارت را از دست بدهد. توی دل گفت: (خدا پول زیارت رو جور میکنه). بعد رفت سراغ بستن ساک.
برنج گذاشت و سیبزمینی و عدس. پلوپز را هم گذاشت تا بشود برای بچهها غذای ساده و خوشمزهای درست کرد.
بی سر و صدا ساک را بست و راهی مشهد شدند.
روز آخر برنجش ته کشیده بود. باید فکری برای غذای خانواده و دوتا وروجک شکمو میکرد. آخرین لحظه وداع کنار باب الجواد خادمی جلو آمد و گفت:
انگار وداع میکنید خب غذای حرم رو نخورده میخواید برید؟
همان موقع دو تا فیش غذا از کتش بیرون آورد.
_ چهارتایی سیر میشید بیشتر فیش پیشم نیست. نوش جونتون
غذا در مهمانسرای حرم حال عجیبی داشت وقتی که بفهمی امام حتی سلیقه تو را هم میداند.
_خانم غذا رو ببین فسنجونه
_کار امام رضا درسته.
https://eitaa.com/del_gooye/168
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye