به‌نام‌او انتهای بازار وزیر هنوز نور از روزنه‌های سقف بازار روی زمین پهن نشده، بابا خودش را به مغازه می‌رساند، با همان دوچرخه ۲۸ خودش. همان دوچرخه‌ای که چندباری او را خریده بود، از دزد‌های محترمی که دوچرخه را برده‌بودند و بابا برای تربیت آنان و کمک مالی، دوچرخه خودش را دوباره می‌خرید و بعد نصیحت... بابا دستی به آتش داشت اما قریحه و ادب در او موج می‌زد، او اهل شعر بود. دفترچه‌ای کوچک داشت که شعر‌ها را می‌نوشت، گاهی پیش می‌آمد که امکان نوشتن نداشت، آن‌قدر شعر را می‌خواند تا حفظ شود تا مبادا از نصیحت مشفقانه شاعر بی‌نصیب شود. بابا با اشعار پروین زندگی را گرم‌تر می‌کرد، اصلا بابا دو خوشه پروین داشت، یکی مامان و دیگری دیوان پروین اعتصامی. بابا خودش برایم دیوان حافظ را خرید، اصلا او مرا علاقه‌مند کرد به هنر شاعری، هرچند که شاعر نشدم. ادب در کلام بابا موج می‌زند، چه الان که گه‌گاهی حافظه یاری نمی‌دهد، چه وقتی که در بازار مشغول کسب حلال بود. یادم نیست حتی یک بار برای دادن آدرس مغازه، بگوید ته بازار وزیر. اهل ادب بود و از حادثه روزگار، در کنجی از تاریخ کهن قزوین مغازه داشت. بابا علی هنوز هم آداب ادب را دارد، چه وقتی چهره‌ی نو ببیند و چه وقتی که نداند این چهره، آشناست یا غریبه. حال و احوالش بد جور به دل می‌نشیند. بابا همیشه درجه یک هست. ▫️▫️▫️▫️▫️ دیشب بعد از مناظره، یاد این خاطره افتادم. با جان و دل فهمیدم، تحصیلات ادب نمی‌آورد، حتی اگر تا فوق تخصص بالا بیای، مقام ادب نمی‌آورد حتی اگر تا نامزد ریاست جمهوری پیش بروی. حفظ نهج‌البلاغه، ادب نمی‌آورد تا وقتی که خودت را ملزم به اجرایش نکنی. می‌شود در یک گوشه شهر مغازه نانوایی داشته باشی و نان حلال درآورد و در اوج ادب حرف زد. مرام امام‌ علی(علیه‌السلام) ادب می‌آورد. بابا همه چیز را فراموش کرده باشد او را فراموش نکرده، نام مولا که می‌آید. با دست، با نم گوشه چشم... عرض ادب می‌کند. برای سلامتی پدرم دعا کنید. "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye