بهناماو
ولی
یکشنبه تحقیق استاد ایزدی را باید تحویل بدهم. دستم به نوشتن نمیرود. من را به ایوبیان چه کار؟ ظرف قرصها را مرتب میکنم فیلههای آشپزخانه را توی ماشین میاندازم. دستمال میکشم، بغض میکنم، میآیم چهارتا کلمه بنویسم.
دوباره میروم و خودم را جدیتر از قبل سرگرم میکنم. بازیافت را دم در میگذارم، لباسشویی را روی تایمر.
دوباره یک کلیپ میبینم و دوباره بغض.
خیلی گفتهام از این جسم گوشتی، که لای اولین در، گیر میکند. مثل فیلمها نیست که روح بشود برود که هرجا خواست.
همینجا محبوسم، اینجا کجاست؟ قلبم و وجودم، ایران است، ولی روحم در بیروت پرسه میزند.
از بزرگی شنیدهبودم که در سالیانی دور در نجف طیالارض در میان علما فراگیری داشت. آن هم به واسطه اعمالم بر رویم نصب نیست.
ماندهام اینجا و از فرط عصبانییت و غصه، مینویسم.
عصبانی از بسته شدن فرودگاه به روی طیارههای ایرانی، عصبانی از این که کاری نمیکنیم. عصبانی و کمی ناراحت.
با سید حرف میزنم، سید خاطرت عزیز است، دوستت دارم ولی ... اصلا نباید جلوی دوستت دارم ولی بیاید.
"ولی" را قورت میدهم.
اخبار میبینم، تحلیل منطقه، "ولی" را قورت میدهم. نمیدانم این منطقه که تحلیلاش میکنند چرا کاری نمیکند. چرا اینقد عافیت طلب شده.
حواسم به دلار هست به طلا هم هست، اما عزت برایم بیشتر میارزد، آگاهی بیشتر حالم را خوب میکند. آگاهی مردان سیاست منطقه پر رمز و راز غرب آسیا.
کی بزرگ میشوند نمیدانم. مثلا باید چه بشود رگ غیرت عربیشان بجنبد هم نمیدانم.
میدانم که سخنگوی اسرائیل نقشه فلسطین را به گردن انداخته و حرف میزند ولی نمیدانم چرا سران عرب، سران کشورهای اسلامی لال هستند. باید فلسطین چه بشود که تکان بخورند. شاید هم پرونده را بستهاند و توی رودربایستی ماندهاند.
نمیدانم محمود عباس چه میخورد که تکان نمیخورد، از غصه نمیمیرد.
یکشنبه سید آرام میگیرد در خانه ابدی.
او تمام و کمال وظیفهاش را انجام داد. شیر مادرت حلالت، نان پربرکت پدرت حلالت.
من الان عصبانی هستم _ اینجا "ولی" را میآورم _ ولی ناامید، نه.
خوشحال هم هستم وقتی یادم میآید توی کشوری هستم که مقاومت و فلسطین برایش ارزش دارد، برایش هزینه کرده، موضع خود را مستقیم بیان کرده.
فقط دلم برای سید تنگ شده، خیلی هم تنگ شده، همین.
#انا_علی_العهد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye