بهناماو
آمبولانس تمام زورش را میزد تا خودش را زودتر به بیمارستان برساند. دست من دیگر توان نگهداشتن میله را نداشت. هرلحظه به صورت مظلوم بابا نگاه میکردم و میپرسیدم خوبی بابا؟
صداش جوهر نداشت ولی جز خدا رو شکر چیزی نمیگفت.
بابا تو همه حال گفته خدا رو شکر، حتی الان که داره با دستگاه نفس میکشه.
منم میگم خدا رو شکر که دارمت.
خدایا شکر که بابای منی.
خداروشکر سهم من از کل دنیا، قلب مهربان توست.
مهربانترین و رئوفترین آدمی که دیدهام.
بخشندهترین دستی که دیدم.
دنیا برای خوب بودن به مثل شما نیاز داره.