هدایت شده از پری
نترس اصلا از من ...با خودت این جمله رو تکرار کن که آخرین کسی که ممکنه به من آسیب برسونه بهادر خان‌ه...بعدشم بگیر تخت بخواب من خوابم بر عکس عمه باجی خیلی سبکه ...جوری که مورچه رد بشه از بالای سرم بیدار میشم.. بلند شدم و رختخوابم رو دورترین حد ممکن پهن کردم و با چارقد خزیدم زیر پتو... صدای خنده اش میومد ...گفت : _حالا خفه نشی زیر پتو؟ ...خنده ی ریزی کردم جوری که متوجه نشه و تو دلم گفتم : _خدایا حتی اگه این یه خوابه و من دارم رویا میبینم لطفا حالا حالاها بیدار نشم ...چون خیلی شیرینه....تک سرفه ای کردم که متوجه خنده ام نشه و گفتم: _نگران نباشید من عادت دارم همیشه پتورو روی سرم میکشم.... یکم سکوت اتاق رو فرا گرفت و به خودم گفتم لابد خوابید که دیگه صداش در نمیاد...پتو رو آروم کنار زدم و نگاه کردم ...