راستش من به یک خونه قدیمی تعلق دارم....
به یک خونه آجر نمای قدیمی با پنجره های چوبی هفت و هشتی ....
به یک حیاط بزرگ پر از درخت های میوه و چنار
که وسطش یه حوض فیروزه با چند تا ماهی قرمزو یه آب نمای شش ضلعی داره ....
به جایی که هر صبح با قلقلک نور خورشید چشمامو باز می کنم و عصرا با دوستان روی تخت قدیمی گوشه حیاط میشینیم و دور هم نون و پنیر و هندوانه میخوریم....
و با عطر چای لاهیجان که تو قوری گل قرمزی داره دم میکشه مست میشیم و صدای خنده ها و خاطره هامون لابلای آواز گنجشک ها گم میشه...🍃🍃