• غزل غروب شیراز •
به دکتر محمد مرادی و اندوه غزلهایش
.
.
به شوق همنفسی درغروب شیرازم
کسی که دل بسپاردبه زخم آوازم
به آبشار مجاور مگر مرا ببرد
که تا در آب روان نامه ای بیندازم
کجاست گستره ی آب های رکن آباد
کجاست زمزمه ی رود وزخمه ی سازم؟
به دوردست دکل هاچقدرخیره شوم؟
چنین به برجک ویران،کدام سربازم؟
شبیه مزرعه ی زعفران،افق هایند
چه خیره برشفق ونقشبند اعجازم
کلاغ های سراسیمه اند و افراها
وغرق حیرت ازآن ارتفاع پروازم
سه سال عمر،دراین شهر،مثل ابرگذشت
خوشم که غیرغزل نیست درپس اندازم!
دم توگرم که دستت به روی شانه ی من
در این تلاطم دلواپسی است دمسازم
گلایه ای است ازاین دوستان خنجرکیش
خوشا نوازش دستت به زخم آوازم
به حافظیه می آیم دراین غروب،مگر
"به مویه های غریبانه،قصه پردازم"
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
.
.
📍آدرس کانال « دل نخواهی »
در پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a