#فرزندعلیعلیهالسلام
#صفحهشصتم
#محمدهلال
* تاريخ: سال 1370 شمسى
تو در كاشان زندگى مى كنى، در يكى از مساجد، امام جماعت هستى و براى مردم از معارف اهل بيت(عليهم السلام) سخن مى گويى. افتخار تو اين است كه در مكتب امام صادق(ع) به تحصيل علم پرداخته اى و مردم را به سوى آنان راهنمايى مى كنى.
چند وقتى است كه در غم و غصّه مى باشى. همسر تو به يك بيمارى مبتلا شده است، او ديگر خواب به سراغش نمى آيد، سيستم بدن او دچار اختلال شده است. تو او را نزد بهترين دكترها برده اى، امّا جوابى نگرفته اى.
همسر تو روز به روز، رنجورتر مى شود، رنگ او زرد شده است، هر وقت كه به خانه مى آيى و چهره زرد او را مى بينى، غم هاى دنيا به دل تو مى آيد. نمى دانى چه كنى. هر كس تو را ببيند از چهره ات مى فهمد كه چقدر ناراحت هستى. از اين كه نتوانستى براى بهبودى همسرت كارى انجام بدهى، اندوهناك هستى.
امشب شب عيد غدير است. تا پاسى از شب كنار همسرت نشستى و با او سخن گفتى، كم كم خواب به چشم تو آمد، تو خوابيدى امّا همسرت سه ماه است كه بخوابيده بود!
براى نماز صبح از خواب بيدار مى شوى و به مسجد مى روى تا نماز بخوانى، مردم منتظر هستند. وقتى وارد مسجد مى شوى، مردم را مى بينى كه اين روز را به يكديگر تبريك مى گويند. امروز روز عيد بزرگ است و دل ها غرق شادى و سرور است. تو به سوى محراب مى روى، نماز را مى خوانى. بعد از نماز به فكر فرو مى روى. ناگهان فكرى به ذهنت مى رسد، با خود مى گويى كه امروز به زيارت محمّدهلال(ع) بروى و از او بخواهى كه به درگاه خدا واسطه شود و خدا همسر تو را شفا بدهد.
□□□□■■■■□□□□
#فرزندعلیعلیهالسلام
#محمدهلال
#مرقدشریفکاشان
#سلامبرحسین
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9