┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📜 ویژهنامهی داستانی
#بازگشت_به_سرزمین_خورشید
🔹️ در مورد
#فضل_بن_شاذان
💢 قسمت بیست و یکم
🖋 پدرم فرمود: چه بگویم پسرم!؟ خوشبینانهاش این است که بگوییم، فهمش به این مسائل نمیرسید.
در روایتی از امام صادق داریم: ذُكِرَتِ التَّقِيَّةُ يَوْماً عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَقَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاء: یعنی سلمان حتی نسبت به ابوذر تقیه میکرد و اگر چنین نمیکرد، ابوذر طاقت آنچه سلمان میفهمید، نداشت. لذا طبیعی است که عبدالرحمن بن الحجاج نتواند برخی از معارف را تحمل کند ولی جالب اینجاست که اگرچه از نظر هشام بن الحکم نیز، کسی که قائل به قدیم بودن صفات کلام خداست، در واقع کفر میگوید ولی هشام بن الحکم چون در سطح بالاتری است، میتواند خودش را کنترل و پایینتر را تحمل کند ولی سطح پایینتر داغ میکند و تاب تحمل ندارد
خصوصا اصحابی که زمینهی تفکر عقلگرایانه در آنها ضعیفتر است، این مشکل را دارند. ما با مراجعه به اهل بیت میفهمیم که خود اهل بیت افراد را به این امور ارجاع دادهاند. چون این مسأله یک مسألهی اساسی است، باید حتما مواردی برایت ذکر کنم:
جمعى از اصحاب امام صادق خدمت او بودند و در ميان آنها حمران بن اعین و محمد بن النعمان(همان محمد بن علی بن النعمان الاحول معروف به مؤمن طاق که از متکلمین بزرگ بود و در محلهی طاق در کوفه صرافی داشت و به دلیل مهارت فوقالعاده در شناخت سکهها و درصد خلوص آنها معروف به شیطان الطاق بود، یعنی فردی که در محلهی طاق است و شیطنت بالایی دارد) و هشام بن سالم و طيار حضور داشتند به همراه جمع ديگری که در میان ایشان هشام بن الحكم كه هنوز جوان نورسى بود، حضور داشتند.
امام صادق فرمودند: اى هشام! آیا گزارش نمىدهى كه به عمرو بن عبيد چه كردى و چطور با او سؤال و جواب كردى؟ عرض كرد: يا ابن رسول الله، من شما را محترمتر از آن مىدانم و شرم دارم و زبانم در برابر شما بند است و كار نمیكند. امام فرمودند: چون به شما دستورى دادم به كار بنديد، هشام گفت: به من خبر رسيد موقعيتى را كه عمرو بن عبيد پيدا كرده و مجلس بحثى كه در مسجد بصره بر پا كرده، بر من گران آمد و براى ملاقات او به بصره رفتم و روز جمعه به مسجد وارد شدم و انجمن بزرگى تشكيل شده بود و عمرو بن عبيد در آن جمع حاضر بود، جامهی سياه پشمينى به كمر بسته بود و جامه ديگرى به دوش انداخته بود و مردم از او پرسش میكردند، من از مردم راه خواستم و به من راه دادند و رفتم در حلقهی عمرو بن عبيد و بین مردم بر دو زانو نشستم و سپس گفتم: اى مرد دانشمند، من مرد غريبم اجازه میفرمایيد از شما پرسشى كنم؟
- آرى بپرس!
س- بفرمایید به من كه شما چشم داريد؟
ج- پسر جان، اين چه پرسشى است؟ چيزى كه به چشم خود میبينى پرسش ندارد.
س- پرسش من همين است.
ج- پسر جانم، بپرس و اگر چه پرسش تو احمقانه است.
س- پس لطف بفرمایید جواب همان پرسش مرا بدهيد.
ج- بپرس تا جوابت را بدهم.
س- شما چشم داريد؟
ج- آرى، من چشم دارم.
س- با چشم خود چه میكنيد؟
ج- با آن رنگها و اشخاص در خارج را میبينيم.
س- بينى هم دارى؟
ج- آرى.
س- با آن چه میكنید؟
ج- با آن بو استشمام میكنم.
س- شما دهان دارى؟
ج- آرى.
س- با آن چه میکنید؟
ج- مزهها را با آن میچشم.
س- شما گوش داريد؟
ج- آرى.
س- با آن چه میكنيد؟
ج- آواز را با آن میشنوم.
س- شما دل هم داريد؟
ج- آرى.
س- با آن چه میكنيد؟
ج- هر آنچه با اين اعضا و حواسم بدان وارد میشود امتياز میدهم.
س- مگر اين اعضای دراكه تو را از دل بینياز نمیكنند؟
ج- نه.
س- چطور بینياز نمیكنند با اينكه همه درست و بیعيبند؟!
ج- پسر جان، وقتى اين اعضا در چيزى كه بويند يا بينند يا چشند يا شنوند ترديد كنند در تشخيص آن به قلب(عقل) مراجعه كنند تا يقين پابرجا شود و شک برود.
🔰 شما میتوانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید.
@mirzaei_ehya |
dinshenasi.com