بسم الله الرحمن الرحیم قسمت ۶ 🖋 شهریور ماه، الموجز به دست، سوار هواپیمای تهران به مشهد، شدم. چه حالی بود! نه مغنی خوانده بودم و نه مختصر و مطول! نه اصول و نه فقه! ۴ سال حوزه مانده بود! تازه ۲ سالی را که در طول دو ترم دانشگاه خواندم، اصلا مسلط نبودم. اصلا یکی از استدلال‌هایم برای پدرم که چرا نمی‌خواهم دانشگاه بمانم همین بود. به پدرم گفتم: من اگر دانشگاه بمانم نیز درس‌های حوزه را می‌خوانم. نمرات دانشگاهم نیز مثل همین دو ترم خوب خواهد بود. اما نه در عمران متخصص خواهم شد و نه در دروس حوزه! من الآن هیچ کدام را مسلط نیستم، چون متمحض نیستم. بگذریم. از طریقی هماهنگ کردم که به صورت مستمع آزاد مدرسه معصومیه بروم و در کنار آن، برخی از درس‌ها را هم خودم با برخی از اساتید به صورت آزاد بستم. یادش به خیر! یک استادی آمد، منزلمان که ده سال روی ادبیات کار ویژه کرده بود! گفت من به این شرط حاضرم به شما درس بدهم که به سؤالی که می‌پرسم پاسخ بدهی. یک سؤال پرسید. من هم کلی به زحمت افتادم و در نهایت جوابی دادم. خلاصه قبول کرد و بنده خدا هر روز وقت می‌گذاشت و درس می‌داد. چه مغنی خوبی شد. شاید ۱۰۰ صفحه از مغنی را با ایشان خواندم ولی این صد صفحه را یک طوری تدریس کرد که بقیه مغنی را خودم خیلی عمیق خواندم و حتی نیاز به صوت گوش دادن هم نداشتم و با شرح آقای صفایی بوشهری و شرح عبد‌اللطیف خطیب مشکلم حل می‌شد. مختصر مدرس افغانی را گوش دادم. الموجز را خودخوان خواندم! اما مظفر را سر کلاس استاد علی شورگشتی رفتم. آنجا فهمیدم که الموجز را هم نفهمیده‌ام. صوت‌های سال قبل استاد شورگشتی را نیز گرفتم و آن‌ها را گوش دادم. آن قدر بابت رفع اشکال هر روز قبل و بعد از کلاس وقت ایشان را می‌گرفتم طلبه‌های معصومیه فکر کرده بودند که من پسر استاد شورگشتی هستم. ۳ تا فقه معصومیه را هم میرفتم و کل لمعه را خودم با شرح نموداری آقای مسجد سرایی خواندم. اول متن عربی لمعه را می‌خواندم و سعی می‌کردم که تا جایی که میشود، بفهمم. بعد متن عربی آقای مسجد سرایی که اعراب گذاری شده بود می‌خواندم و بعد مطلب فارسی نموداری ایشان که ترجمه و شرح نموداری بود. سه بار شرح لمعه را از اول تا آخر با حتی بخش‌های حذفی که در امتحان نبود، با همین روش خواندم. بار اول حدود ۱۱۰ روز طول کشید. بار دوم به نظرم ۸۲ روز و بار سوم ۶۳ روز. بسیاری از فصل‌ها را هم خلاصه برداری کردم. مظفر را هم تقریبا حفظ شدم و تقریبا یک دست با آقای شورگشتی مباحثه کردم! آن قدر سؤال می‌پرسیدم تقریبا می‌شد گفت که یک دور با استاد شورگشتی مباحثه شد! ایشان انصافا استاد خوبی بود و واقعا طلبگی درس خوانده بود و طلبگی درس میداد. انصافا عمیق بود. واقعا فکر کرده بود. تحقیق کرده بود و می‌فهمید. بعدا 3 یا 4 بخش لمعه، صوت‌های ایشان را نیز گوش دادم. این درس خواندن‌ها همه در کنار مجاهدت‌های پسر عموی پدرم بود که بنده خدا می‌گفت تو درس بخوان، من کارهای اداری ماده ۱۸ را انجام می‌دهم. ماده ۱۸ خیلی دردسر اداری داشت. ایشان برای حفظ روحیه من تقریبا ۵۰ درصد اخبار مسائل اداری را سانسور می‌کرد! ولی خب من می‌فهمیدم. اجازه نمی‌دادند من از این قانون استفاده کنم. البته برای پدر و مادرم تقریبا ۹۹ درصد اخبار را سانسور می‌کرد تا به من فشار نیاورند. خدا خیرشان بدهد. خیلی زجر کشیدند. واقعا اذیت شدند. در نهایت یک آقا سید خوبی که هدفش کار راه انداختن بود، کمک کرد و بالاخره به ما اجازه دادند از این قانون استفاده کنیم. استفاده از ماده ۱۸ نیازمند اجازه کمیسیون خاص بود. این‌ها اجازه نمی‌دادند. بالاخره بعد از شاید بیش از ۶ ماه اجازه ندادن، بالاخره اجازه دادند که ما از این قانون استفاده کنیم! منع خاصی هم نداشت! ردیه‌های سابق آن‌ها این بود: برود کارشناسی‌اش را بگیرد و بعد اگر خواست طلبه شود! به همین خنکی! 🔰 شما می‌توانید با انتشار این مطلب یا معرفی کانال به دیگران، در ثواب انتشار معارف اهل بیت(ع)، سهیم باشید. @mirzaei_ehya | dinshenasi.com‌