💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 برگشتم و رو در روش ایستادم . این بشر چي پیش خودش فكر کرده بود ؟ پوزخندی زدم: من –برای آدمایي مثل شما مرد بودن به این چیزاست . ولي برای ما مردی به خوب بودنه ، به نامردی نكردنه ، به اینه که ناموس مردم رو ناموس خودمون بدونیم ، به اینه که حق رو نا حق نكنیم ، بي وفایي نكنیم ، دست مستحق رو بگیریم ، به هر کي نیاز به کمك داشت ؛ کمك کنیم . مردی به این مي گن نه اون چیزی که تو ذهن شماست.. که خوشبختانه شوهر من تا ابد داره. پورمند –این حرفا برای گول زدن آدما خوبه اما اونجایي که پای یه عمر زندگي وسط باشه ، نیازهای دیگه آدما هم مهمه. ابرویي بالا انداختم: من –هر کس برای ازدواج یه سری اولویت ها داره . عقاید من رو با خودتون مقایسه نكنین . من برای ازدواج با شوهرم دلایل دیگه ای داشتم. و پشت کردم بهش و به طرف افرادی رفتم که برای شنیدن حرفای دکتر از زبون باباجون و مامان طاهره دورشون حلقه زده بودن. کاش کسي بود به پورمند حالي کنه ؛ شرط عشق اونه که ، دلت ، حصار بخواد نه تنت . دل من حصار امیر مهدی رو داشت ، تا ابد . و قطعاً همون دل ، حس آرامش رو به همه ی بدنم پمپاژ مي کرد. چیزی به سرعت از ذهنم گذشت کرد . مثل گذر برق از سیم های رسانا . صحنه ای جلوی چشمام جون گرفت ؛ من و امیرمهدی و شبي سیاه . مردی که برای اولین بار دیدمش و حین حرف زدن گفته بود "بچه قراره تجلي عشق جسماني زن و مرد باشه . خدا خودش مي دونه تجلي هر عشقي رو تو چي قرار بده . خودش گفته به بعضي دختر مي دیم و به بعضي پسر . به بعضي هر دو رو مي دیم و به بعضي هیچكدوم . اگر بهش ایمان داشته باشیم هیچوقت نميگیم چرا دختر دادی چرا پسر دادی یا چرا بچه ندادی" . اینا حرفای مرد من بود تو همون شبي که با حرفاش روزنه ی باریكي از عشق و دوست داشتن رو بهم نشون داده بود. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍