🚀روحانیِ پای کار
📖آن روحانیِ همراه برادر نجارزاده از سنگرش بیرون آمده و عبایش را هم درآورده بود. آستینها را بالا زده و مشغول کار بود. با آرامش خاصی که داشت، گلولههای آغشته به گریس مینیکاتیوشا را از داخل جعبهها بیرون میآورد و با گازوئیل داغ و گونی سنگری، آنها را میشست و دوباره داخل جعبهها قرار میداد. با این کار او، حالا گلولهها آمادهی شلیک بودند. تقریباً تا دم ظهر کارم طول کشید و بعد از نماز و ناهار، به سنگرم برگشتم ... با اینکه این کارها در حیطه وظیفه آن روحانی نبود، اما تقریباً به اندازه دو سرباز کار میکرد ... از او پرسیدم: «حاج آقا! این کار، مال شما نیست ... دستت درد نکنه؛ حالا که میخوای کمک کنی، کمک کن، ولی چرا اینجوری؟» مکثی کرد و در جوابم گفت: «اگه الآن دشمن روی سر نیروهامان گلوله بریزه و ما گلوله آماده شلیک نداشته باشیم و دیرتر عمل کنیم و کمتر از دشمن پاسخ بدیم، آتششان بر آتش ما غلبه پیدا میکنه. این وسط اگه کسی شهید بشه، فقط صدّام نیست که قاتل اونا محسوب میشه، فردای قیامت از ما هم سؤال میکنند که چرا کمک نکردی تا گلولهها رو آماده کنی؟ حالا تحمل آتش جهنم سختتره یا این کار؟! چه کسی باید جواب این خونها رو بده؟ اون وقت ما هم اگه کوتاهی کرده باشیم، به سهم خودمان بازخواست خواهیم شد.»
👈ادامه این خاطره در کتاب
#دوشکاچی
🎙خاطرات
#علی_حسن_احمدی
📒انتشارات
#سوره_مهر
📍
#دفاع_مقدس #کرمانشاه #عملیات_والفجر9 #روحانی_انقلابی #غیرت
🌐 لینک خرید اینترنتی کتاب👇
https://sooremehr.ir/book/3321
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🇮🇷
@dooshkachi
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯