📌زندان جمشیدیه
🟡 اواسط دی ماه تمام اعضای حزب ملل اسلامی به زندان پادگان جمشیدیه منتقل شدند. این زندان از امکانات و فضای بهتری چون سالن بزرگ ، تخت های دو یا سه طبقه ، پتو و بخاری برخوردار بود . جمشیدیه دارای دو زندان یکی مخصوص افسرها و دیگری برای سربازها بود ، ما را به زندان سربازها برده و محبوس کردند. البته اعضای کادر مرکزی را به اتاق جداگانه ای بردند. زمستان آن سال در آنجا برای ما بسیار خاطره انگیز بود. بیشتر موقع به خاطر سردی هوا بخاری ها روشن بود، سوخت بخاری ها در آن زمان زغال سنگ بود، از این رو گرمای آن با دردسرهایی همراه بود . به خاطر دارم برای ریختن زغال سنگ به درون بخاری باید در آن را باز می کردیم، با باز شدن در بخاری دود زیادی داخل اتاق را می گرفت. برای فرار از این دود پنجره را باز می کردیم و چون لوله بخاری در حیاط بود با باز شدن پنجره دود مضاعف از حیاط به داخل اتاق می آمد. خلاصه ما سر راه اندازی و گرم نگه داشتن بخاری خیلی دردسر می کشیدیم .
🔴 رژیم شاه که تا آن روز از انتشار خبر دستگیری افراد حزب ملل اسلامی خودداری کرده بود. پس از چند روز از انتقال ما به زندان جمشیدیه و در اوایل بهمن ماه در سطح وسیع با اطلاعات صحیح و غلط شروع به افشای جنجالی خبر کشف و دستگیری اعضای حزب کرد . رژیم می کوشید با تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی آنها را آماده دریافت اخبار محاکمه در دادگاه کند، به طریقی که احساسات و عواطف عمومی جریحه دار و بر ضد رژیم نشود. به عبارتی با این تهاجم خبری سعی می کرد اقدام ظالمانه بعدی خود را توجیه کند . انعكاس پر هیاهو و گسترده این اخبار ، عکس العمل ها و واکنش های متفاوتی در برداشت. برخی ما را منتسب به اخوان المسلمین در مصر و برخی هم منتسب به شوروی و کمونیست ها کردند. آنها که ما را می شناختند و از ماهیت اسلامی افراد خبر داشتند جریان حزب ملل اسلامی را الهام گرفته از جمعیت فدائیان اسلام و یا منشعب از آن دانستند.
🔵 در این میان موج تبلیغات علیه حزب موجب نگرانی مضاعف خانواده ها شد، به ترتیبی که اغلب خانواده ها از زنده ماندن بچه های خود قطع امید کردند. پدرم بعدها تعریف می کرد : " دیدم مقابل دکه روزنامه فروشی مردم جمع هستند. جلو رفتم اهالی محل همه به من نگاه می کردند. وقتی عکست را روی صفحه اول روزنامه دیدم بند دلم پاره شد و رنگ از رویم پرید. با اضطراب و ترس پیش مادرت آمدم و گفتم که احمد را تیر باران می کنند. احمد از دست رفت ... "
🟠 با این که رژیم چهره ای خطرناک ، مخدوش و تروریستی از حزب ترسیم کرده بود، ولی به خاطر شرایط و فضای زندان جمشیدیه ، مأمورین با احترام بیشتری برخورد می کردند. مأمورین و زندانبان های این زندان از مأمورین ساواک و شهربانی نبودند ، بلکه از دژبان های پادگان جمشیدیه بودند . ما بعد از مدتی ارتباط خوب و محترمانه ای با آنها یافتیم و در صدد این بودند که به نحوی به ما کمک کنند. تهیه و خرید مایحتاج زندانیان یکی از این کمک ها بود. حتی در برخی اوقات استواری به نام مظفری در صفوف نماز جماعت زندانیان دیده می شد. وضعیت غذایی این زندان از زندان شهربانی بهتر بود ، اگر کسی بیمار می شد خودمان او را تیمار و تر و خشک می کردیم. البته اطلاعات پزشکی آقای محمد پیران و مهارت او در تزریقات و پانسمان در این زمینه خیلی کارساز بود .
🔹(محمد پیران از اعضای کادر مرکزی حزب ملل اسلامی بود که هنگام دستگیری ، پزشکیار وظیفه بود و در پادگان او را دستگیر کرده بودند. او فردی بسیار آرام و متین بود. بیشتر اوقاتش را صرف یادگیری و حضور در جلسات مختلف با آموزش اطلاعات عمومی پزشکی و کمک های اولیه به سایر افراد می کرد. او به دلیل همین فعالیت هایش مدتی را هم به زندان شیراز تبعید شد و سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد. پیران ، فردی با عزت نفس زیاد بود که با وجود سابقه ۱۳ سال زندان و مبارزه علیه طاغوت بدون هیچ ادعایی دنبال شغل معلمی به شهرستان همدان رفت و در سال ۱۳۷۹ به عنوان نماینده مردم رزن همدان به مجلس شورای اسلامی راه یافت. )
https://eitaa.com/doosti_ba_ketab