◀️ نظر استاد «مدّ‌ظلّه‌العالی» با توجه به نحوه پاسخ معصوم «علیه‌السّلام» یک نکته‌ای در این روایات جلب توجه می‌کند که بایستی روی آن نکته فکر کرد، آن نکته این است که: در روایاتِ مجوّزه که دو، سه روایت بود، راوی از امام (علیه‌السلام) سؤال می‌کند حکمِ خرید و فروش مصحف، یا کتاب الله چیست؟ حضرت به جای این که جواب بدهند که حکم چیست، تاریخچه بیان می‌کنند، می‌گویند در صدرِ اوّل، قرآن را فلان‌جا می‌گذاشتند، مردم می‌رفتند، خودشان می‌نوشتند، بعد به تدریج به گونه‌ای شد که همان نوشته‌ها را خرید و فروش می‌کردند. ❓این که ارتباطی به آن سؤال ندارد! چرا حضرت این را می‌گویند؟ بعد از آن که حضرت این تفسیر را بیان می‌کنند، راوی جواب خودش را نگرفته، می‌گوید: بالأخره جایز است یا نه؟ حضرت می‌فرمایند: أشترِیه أحبّ الیّ من أن أبیعَه، یعنی اشکالی ندارد، جایز است. این تفصیلی که امام بیان می‌فرمایند، بیان واقعه را، کیفیت حدوث این امر در صدر اسلام را بیان می‌کنند، منشأش چیست؟ چه می‌خواهند بفرمایند؟ ✅ آن‌چه انسان می‌فهمد این است که: قضیه‌ی خرید و فروش کتاب الهی و کلام الهی، مطلبی بوده است که در ذهن و زبان مردم رائج بوده است که: چطور می‌شود انسان کلام الهی را بخرد، بفروشد؟ کتاب خدا، کلام خدا، آیا قابل مقابلۀ بالمال است؟ معلوم می‌شود از این سؤال‌های متعدد، ده تا، دوازده تا روایت است، در همه‌ی این روایات، سؤال می‌کند که: چطور است که ما کتاب خدا را، مصحف را بخریم یا بفروشیم؟ معلوم می‌شود این مسأله مطرح بوده است. این که ده، دوازده راوی از امام سؤال می‌کنند که: آیا خرید و فروش مصحف جایز است یا نه؟ خود این به وضوح دلالت می‌کند که این مسأله در بین مردم مطرح بوده است: آیا کلام خدا را می‌شود خرید؟ می‌شود فروخت؟ چطور می‌شود خرید و فروش کرد؟ حضرت با بیانِ آن سابقه‌ی تاریخی، یک حقیقتی را می‌خواهند بیان بکنند، می‌خواهند بفرمایند که:کلام خدا، دو بروز و ظهور دارد، یا به یک معنا: دو هویت و دو حقیقت می‌شود برای آن فرض کرد؛ 1⃣ یکی این که بگوییم کلام خدا یعنی همان کلماتی که بر قلب مقدس پیغمبر اکرم نازل شده است و ایشان آن را بر زبان آوردند و مردم آن را یاد گرفتند که مایۀ خیر و سعادت انسان در دارَین است. 2⃣ لکن همین کلام الهی یک بروز و ظهور و وجود دیگری هم دارد و آن این که به صورت نقش روی کاغذ نوشته بشود. نقوش و خطوطی که شما روی کاغذ ملاحظه می‌کنید، این که حقیقت کلام الهی نیست، این حاکی از کلام الهی است، و الّا این یک نقشی است، این را اگر فرض بفرمایید به خط عربی انسان بنویسد، به شکلی می‌شود. اگر همین کلمات را، مثلاً الحمد لله ربّ العالمین را با حروف لاتین بنویسید، یک نوع دیگر می‌شود. اگر با حروف چینی یا حروف ژاپنی همین را بنویسید، یک شکل دیگری درمی‌آید. همه‌ی این‌ها هم حاکی از کلام خداست. پس کلام الهی یک وجودی دارد که وجودِ حقیقیِ آن است، این همان چیزی است که از این نقوش فهمیده می‌شود. وقتی نگاه می‌کنید به آن نقوش، آن کلام بر قلب شما نازل می‌شود همچنان که بر قلب مقدس پیغمبر اکرم نازل شد و پیغمبر مکرّم اسلام آن را بر زبان آورد و بر ذهن‌ها و بر دل‌های شما نازل شد، حال، که به این نقوش نگاه می‌کنید، باز بر دل شما مجدداً این کلام نازل می‌شود. این، یک وجود است که وجودِ حقیقی اوست. یک وجود هم، وجودِ نقشی اوست، در واقع چیزی است که حاکی از آن وجود است، آن، یعنی همین نوشته‌های روی کاغذ که عرض کردیم می‌شود با حروف لاتین بنویسیم، یا با حروف چینی، یا با حروف ژاپنی، یا با حروف هندی، این‌ها حروفی جداگانه است، می‌شود قرآن را با همۀ این حروف نوشت. همه‌ی این حروف هم وقتی نوشته بشود، همان احترام را دارد یعنی حاکی از کلام الله است. چنان‌چه یک روز با خط کوفی نوشته می‌شد که ما و شما آن را اصلاً نمی‌توانیم بخوانیم، یک روز هم با خط نسخ یا خط نستعلیق با بقیۀ خطوط نوشته می‌شود که اگر آن اولی‌ها بودند، نمی‌توانستند بخوانند! امّا همه‌ی این‌ها، نقوش است، این‌ها حاکی از کلام الهی است، خود کلام الهی نیست. آن‌چه در ذهن مردم بوده است و درست هم بوده، شاید یک عده‌ای هم پر و بال می‌دادند در جامعۀ زمان ائمه (علیهم‌السلام) چون، در جوامعی که معارف سقوط می‌کند، معارف اصلی از دسترس مردم دور می‌شود، حواشی یعنی چیزهایی که جزو معارفِ اصلی نیست، رشد می‌کند، معارف در اختیار ائمه (علیهم‌السلام) بود، آن‌هایی که به این‌ها دسترسی نداشتند، چیزهای دیگر را وارد می‌کردند!