۶۸۵ من ۳۷ سالمه و به لحاظ مالی یه زندگی خیلی متوسط داریم. از اینکه دیر ازدواج کردم خیلی خیلی پشیمونم. و اگه به عقب برگردم. خیلی زود ازدواج می کنم. البته دیر ازدواج کردنم هم کلی داستان داره. اما واقعا خیلی سخت گیر هم نبودم. اما اینو تو پرانتز بگم که (اونقدر خواستگار میومد و می رفت و نمی شد که دیگه کلا از ازدواج کردن ناامید شده بودم و همش از آینده می ترسیدم.) تا اینکه خداوند لطفش رو شامل حالم کرد سال ۹۵ ازدواج کردم. سال اول خیلی به فکر بچه نبودم. و به صورت پاره وقت کار می کردم. اما همش مادرم و خواهرم بهم می گفتن بچه دارشو. اصلا ببین بچه دار میشی. شوهرم با اینکه بچه دوست داشت اما خیلی راضی نبود. اما به اصرار من راضی شد و من دختر اولم رو باردار شدم و خدا رو شکر سالم به دنیا اومد. سر دخترم تو آزمایش غربالگری مشکلی پیش اومد که باعث شد که من آزمایش های دیگه رو هم بدم که کارم شده بود گریه. واقعا خدا ازشون نگذره که با روح روان یه مادر این طور بازی می کنن. خدارو شکر دخترم سالم و سرحال به دنیا اومد. سر دختر اولم بارداری نسبتا خوبی داشتم. اما بعد به دنیا اومدنش خیلی اذیت شدم. به خاطر اینکه بی تجربه بودم.‌ اصلا کسی از طرف خانواده خودم کمکم نمی کردن. از مادرم انتظار داشتم کمکم کنه. اما مادرم اصلا بچه دوست نیست تا چه برسه به نوه اش بنابراین خودم دخترم رو بزرگ کردم. با مادرشوهری که همیشه خونه ما بود و مدام ایراد می گرفت و اصولا به همه چیز کار داشت. دخترم یک سال و نیمه شده بود و این‌بار برعکس شده بود و من فعلا بچه نمی خواستم اما شوهرم اصرار به داشتن بچه دوم داشت. من از بچه خسته بودم چون هم دست تنها بودم و هم بچه ام بد قلق بود. چون ایام کرونا بود،همش به شوهرم می گفتم بعد از کرونا. اما اون گوشش بدهکار نبود و بچه می خواست، یادمه یه بار سر این موضوع حسابی با هم دعوا کردیم. اما بعد یه مدت که گذشت و دخترم ۲ ساله شده بود با اکراه برای بچه دوم اقدام کردم. بعد اینکه آزمایش دادم جواب مثبت بود. شوهرم خوشحال و من ناراحت. ویار خیلی سختی تا ۶ ماهگی داشتم و بعد اون هم مشکلات خیلی خیلی زیادی داشتم. که دیگه از گفتنش اجتناب می کنم. در هر حال بارداری فوق العاده سختی داشتم تا اینکه دختر دومم هم به دنیا اومد و الان ۵ ماهشه. اونقدر بارداریم سخت بود که دیگه به فکر بچه دار شدن نبودم. اینم بگم که دوست داشتم که بچه دومم پسر باشه، که شوهرم با داشتن یه دخترو پسر دیگه به بچه سوم فکر نکنه که فکر می کنم اینکه من بچه نمی خواستم و یا اینکه دوست داشتم پسر باشه و ناشکری می کردم اینقدر بارداری بدی داشتم. همه بهم می گفتن و میگن همین دوتا بچه دیگه بسته، خودمم همین فکر رو می کردم تا اینکه ۳ ماه پیش با کانال شما از طریق یکی از اقوام آشنا شدم. به شوخی بهم گفت بچه سومم میاری ؟ منم بهش خیلی جدی گفتم برای هفت پشتم بسه. گفت بیا یه کانال بهت معرفی کنم تا سومی هم بیاری. تجربه یکی از اعضای کانال رو برام فرستاد. من اصلا نگاهش نکردم تا اینکه یه شب اتفاقی بعد اینکه بچه ها رو خوابوندم. گوشی دستم بود و اون تجربه رو خوندم و برای کنجکاوی عضو این کانال شدم. با چیزایی که تو کانال خوندم، مدتی دارم فکر می کنم چرا ما این همه در مورد جمعیت کشورمون و مهمتر اینکه حرف رهبرمون غافل بودیم. چرا باید نسل شیعه انقدر کم باشه. مگه ما چقدر تو این دنیا زندگی می کنیم و همش به فکر راحتی هستیم. در صورتی که اینجا جای سختی کشیدنه. یه بار یادمه آقای پناهیان تو سخنرانی هاش می گفت اینجا جای سختیه. اگه سختیتو خودت انتخاب نکنی برات انتخاب می کنن. پس چرا خودمون سختی رو انتخاب نکیم که سختیش توش لذت و شیرینی هم داره. و جز باقیات و صالحات هم حساب می شه. بله بچه دار شدن خیلی سخته، بارداری، شب بیداری ها، حرص خوردن ها و ... اما خدایی نکرده دوست داریم یه بیماری صعب العلاج داشته باشیم یا اذیت بچه ها رو اما اگه یکم اخروی نگاه کنیم سختی ها کمتر می شه. اگه به این فکر کنیم که داریم شیعه حضرت علی رو بزرگ می کنیم و برای آقا امام زمانمون یار و لشکر تربیت می کنیم سختی ها کمتر به چشم میان. به همین خاطر منم قصد دارم دوتا دیگه سرباز به سربازای آقا اضافه کنم و از خدا و از امام زمانم و از مادرم حضرت زهرا و حضرت علی کمک می خوام. به کسی هم نگفتم چون مطمئنم همه عکس العمل خوبی ندارن.‌‌ اما من دیگه به این چیزا فکر هم نمی کنم و مطمئنم خداوند از همه لحاظ کمک خواهد کرد. اینم بگم شوهرم وقتی اسم بچه سوم رو میاره می گم نه اصلا،فکرشم نکن. 😉😂😂 اما من بهش فکر می کنم و فعلا منتظرم دختر دومم یکم بزرگ بشه و حداقل دو ساله بشه. ان شاء الله خدا بهمون کمک می کنه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075