۷۶۶ ما سال ۸۵ نامزد کردیم با کلی استرس سر مهریه ای که معروفه کی داده کی گرفته همسرم برای اطاعت از امر رهبری ۱۴ سکه، پدرومادرم به خاطر حرف مردم روی ۱۱۰ عدد سکه اصرار داشتن و همسرم میگفتن من متعهدم که بدهم و الان اگه دختر شما طلب کنه من ماشینم رو میفروشم و مهریه شون رو میدم. خلاصه با تلاش بسیار خودم، پدرم راضی شد ولی مادرم دل چرکین بود و من همیشه میگفتم اگر پسری خوب باشه که خودش میده و من از کنار او بودن در آرامش روحیم پس هیچ وقت مهرم رو طلب نمیکنم اگر بد باشه میگم مهرم حلال جونم آزاد، با این استدلال ما سر سفره عقد نشستیم با ۱۴ سکه دوران عقد با تلخیها و شیرینیهاش رو به پایان بود و ما تصمیم گرفته بودیم برای اینکه زودتر زیر یک سقف برویم در منزل پدر همسرم در یک واحد مستقل کوچک زندگی مشترک رو شروع کنیم تا نیاز به تامین و جور کردن پول رهن و اجاره نباشیم. ولی سر خرید جهاز دوباره کشاکش همسرم و پدر مادرم آغاز شد. اصرار همسرم به عدم تجمل و خرید ملزومات و ایرانی بودن کالا ها و عدم پذیرشش از طرف خانواده من، ناآرومی زیادی تو روزهای شیرین عقدمون ایجاد میکرد. ولی با کمی کوتاه اومدن همسرم و پدر ومادرم ما به جشن عروسی نزدیک میشدیم که متوجه شدم فرشته ای در وجودم در حال پرورش هست و من خدا خواسته وارد مرحله ی جدیدی از زندگی میشم و جا داره تا ابد دست پدر ومادرم رو ببوسم و قدردانشون باشم که بسیار منطقی و مهربانانه با این موضوع بر خورد کردن و گفتن حلالی حرام نشده، بهتر بود این اتفاق نمی افتاد ولی الان دختر ما نیاز به آرامش داره تا بتونه این فرشته رو به سلامتی به دنیا بیاره و اصلا نگذاشتن من قصه ی این ماجرا رو بخورم. دائم میگفت کودک درونت نباید حس کنه تو نمیخوایش چون این تاثیر خیلی بدی روی روحیه و اخلاقش میگذاره. و من با دل خوش در شب عروسی از منزل پر مهر پدری خداحافظی کردم و به منزل پر عشق همسر قدم گذاشتم. عروسی ما بسیار ساده برگزار شد و تلاش من برای کم خرج بودن صفر تا صد مراسم باعث شد ما زندگیمون رو بدون قرض کردن و رو زدن به کسی فقط با دوتا وام جزئی که گرفته بودیم آغاز کنیم و خرج شام عروسی رو هم از هدایایی که در پاتختی بهمون داده بودن پرداخت کردیم و برامون خیلی جالب بود که دقیقا هدایا با مبلغ تالار برابر بود. شام عروسی فقط جوجه کباب بود در حالی که اقوام خودم حداقل ۲ نوع غذا برای عروسی سفارش میدادند و بدون دسر با سالاد و نوشیدنی زندگی مشترک ما در ۵ آذر ۸۶ آغاز شد و تیر ۸۷ دخترم با سلامتی و آرامش در آغوش ما بود. قدم دختر اولم پر برکت بود و خدا بهش ۳تا خواهر داد و بعد گذشت ۱۰ سال از زندگی مشترکمون من حالا امانت دار ۴ دختر بودم خودم که خواهر نداشتم الان خدا جبران کرده بود و دختران خوبی بهم داده و برای داشتنشون خیلی از خدا سپاسگزار بودم و خوشحال که دخترانم خواهر دارن همسرم بسیار دختر دوست بودن و همیشه از اینکه خدا درهای رحمتش رو به زندگی ما باز کرده شکر گزار خدا بودن. اطرافیانم الحمدالله دختر دوست بودن ولی همیشه نگاه قالب جامعه به ما این بوده که هی آوردن پسر بشه نشده ولی این تفکر غلط هیچ وقت تاثیری در نگرش من به راضی بودن به رضای خدا نداشت و ما هیچ وقت برای داشتن پسر تلاش نکردیم. شکر خدا فرزند آوری برامون یک کار اعتقادی و جهاد فی سبیل الله بوده وهست، و برای اطاعت از امر رهبر، و شاد کردن دل پیامبر، و سربلند بودن در مقابل آیندگانی که یقینا گذشتگان شون رو قضاوت میکنن که چرا وقتی میشد به داد ایران رسید و جلوی پیری اون رو گرفت مردان و زنان سرزمینشون کوتاهی کردن وبه نوعی راحتی لحظه ای خودشون رو به فاجعه ای که در آینده فرزندانشون باهاش رو به رو هستن ترجیح دادن، باعث شد فقط به داشتن فرزند بیشتر فکر کنم نه دختر یا پسر بودنش که صد در صد دست خداست وبی اذن او برگ از درخت نمی افتد. این تفکر مانع از این میشد که لحظه ای از ذهنمون رد کنیم که ای کاش یکیشون پسر میشد. و وقتی خدا به ما پسر عنایت کرد باز راضی بر مقدرش بودیم اما از طرف اکثر آدم هایی که از تعداد و جنسیت بچه ها خبر دار میشدن با این نگاه روبه رو میشدیم که انقدر آوردین تا پسر شد و این دید غلط ریشه در گذشته ی جاهلیت دارد و متاسفانه بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز رایج هست و زحمات پیامبر مکرم اسلام نتونست این تفکر غلط رو ریشه کن کند. به نظرم کسانی که از ترس دوباره پسر دار شدن یا دختر دار شدن مانع بارداری میشوند یا فرزند خودشون رو به خاطر دختر یا پسر بودن سقط میکنن نوعی کفر و شرک خفی دارن چون با تمام وجود راضی به مقدر الهی نیستن و یقین ندارن انچه خدا برای انسان مقدر میکند بهترین بهترین هاست. ادامه👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075