🍃💥🍃💥🍃💥🍃💥🍃
♦️♦️گردان حمزه سید الشهدا اندیمشک از لشکر ۷ ولیعصر (عج)در عمليات بدر
💠قسمت یازدهم
با شروع عقب نشيني ، ما در جلو ستون حركت كرديم و رسيديم به آن اسكلهاي كه گفته بودند .
قايقها كه آمدند تعداي از بچهها سوار شدند ولي ما همين طور راه را ادامه دادیم و از بچهها جدا شديم .
چون من جلوی ستون بودم متوجه نشدم از بقيه عقب ماندهام . به ما گفتند : فقط برويد عقب ، يك پلي هست به آنجا كه رسيديد نیروهای خودی به شما می گویند چه کنید ؟
اما آن ها هم ما را راهنمایی نکردند و ما هم ادامه دادیم و رفتیم پایین لشکر و یگان ها را یکی یکی جا گذاشتيم .
هر چه جلو ميرفتيم و ميپرسيديم راهي كه به جزيره مجنون ميرود و جاده كجاست ؟ می گفتند : يك مقداري پايينتر پل هست .
در همين اوضاع كه در حال عقب نشيني بوديم ، ميديديم كه دشمن به چه صورت در حال پاكسازي منطقه است و حركت آن چطور است و چقدر آتش او سنگين است .
در كل منطقه ، سه تا دژ بود به موازات هم ديگر و بين دژ دوم و سوم يك فاصلهاي بود ، حدود يك يا دو كيلومتر .
در اين زمين نزديك به 50 تانك دشمن پشت سر هم مثل ديوار فولادي چيده شده بودند و با هم جلو ميآمدند و هر كجا كه مقر يا سنگري بود ميايستادند و با هم شلیک می کردند كه واقعاً وحشتناك بود !
اگر حساب كنيم 50 تانك با هم شلیک کنند ، چه ميشود ! با اين طرز پيش روي آنها كار براي نيروهاي خودي سخت بود و چارهاي جز عقب نشيني نبود .
در همان حين هواپيماهاي عراقي هم آمدند و به بمباران اطراف ما پرداختند كه هدف آنها انهدام پل شناور بود ولي به پل اصابت نكرد .
يكي از هواپيما بمبهايش را روي دژي كه جلوی ما بود ريخت ، كه به خود دژ اصابت كرد . اين دژ محل اجتماع نيروهاي ما بود و ظاهراً تيپ تكاور ارتش بود .
در آنجا ما تلفات زيادي داديم و صحنه ی بسيار دلخراشی بود ؛ امدادگرها و نيروها در حال تخليه مجروحان و اجساد بودند ولي ما همين طور به عقب نشيني خود ادامه ميداديم تا به پل مورد نظر رسيديم .
در كنار اسكله فرماندهان نيز آنجا نشسته بودند ولي چيزي به ما نگفتند .
از كنار آنها عبور كرديم و با هماهنگي كه با عقب شده بود قايقها آماده بودند كه ما را به عقب ببرند .
@yadshohada
🍃💥🍃💥🍃🍃💥🍃💥🍃