هدایت شده از پیچَکِ‌قَلَمْ🍃
امشب، بیشتر از همیشه به این چشم‌ها فکر می‌کنم. به یحیی سنوارهایی که الان توی بغل مادرها این دست آن دست می‌شوند. به پسر بچه‌های ذوق زده که دست توی دست پسرهای همسایه زیر نور کم‌‌رمق ستاره‌ها می‌چرخند و می‌رقصند و شعر آزادی می‌خوانند. و به مادرها... به آغوش‌های خالی و به پدرهای جوانِ مو سفیدکرده در حالی که قلنجِ کمرشان را زیرِ بار آوارگی یکی یکی می‌شکنند، خمِ قامتشان را صاف می‌کنند و لبخند می‌زنند... شاید قسمت این بود، که وسط آتش‌بارانِ لس‌آنجلس، بی‌خانمان‌های سرمازده‌ی غزه شبِ نیمه‌ی رجبی پاداش استقامتشان را از دست بانوی نور بگیرند... (س) @pichakeghalam