هدایت شده از  شراب و ابریشم...
. من اگر روضه‌خوان بودم برای شام غریبانِ امیرالمؤمنین یک روضه‌ی اختصاصی می‌گرفتم. قرار روضه را ساعتی بعد از نیمه‌شب، حوالیِ غسالخانه‌ی شهر می‌گذاشتم! مستمع‌هایی که مرا به روضه در بیابان و روضه در نیمه‌شب‌ها می‌شناسند، از قرار در غسالخانه تعجب نمی‌کنند! مستمع‌ها را برمی‌داشتم و با خودم می‌بردم کنار غسالخانه و روضه را اینطور شروع می‌کردم: یک تکه از تسکین هر داغی، غسل میت در روز روشن و با اطلاعِ همسایه‌هاست. صاحبانِ عزا همه‌ی محل را خبر می‌کنند تا در و همسایه بیایند و یک گوشه از غمشان را بردارند، در غسل و تشییع و تدفین همراهشان شوند و با تسلیت و فشردن شانه‌ها، کمی از داغ کم کنند. بعد هم که مَیّت را جلوی چشم همه درون قبر می‌گذارند تا همه بدانند بعد از تدفین، این صورت قبر پناهِ بازمانده‌هاست که هر وقت دلتنگ شوند به آن پناه آورند و با مَیّت خلوت کنند... در هر داغی، بازمانده‌ها گریه و شیون می‌کنند و با همین گریه‌ و شیون‌ها داغشان را سرد می‌کنند. این مقدمه‌ها را که می‌گفتم، چشم‌ِ کنایه‌فهم‌ها نرم‌نرم خیس می‌شد اما هنوز کسی به خودش جرأتِ صدا به گریه بلند کردن نمی‌داد! کمی سکوت می‌کردم تا جمع بغضی شود و بعد صحبتم را آرام می‌بردم سمت روضه و می‌گفتم: سه برادر، نیمه‌شب و پنهان از چشم مردم، پدر را غسل دادند، تشییع کردند و آخر سر جای قبرش را پنهان کردند! هیچ تسکینی نبود، هیچ تسلیتی نبود، هیچ امکانِ بلند گریه کردنی نبود، هیچ جای قبری برای فردای بعد از تدفین نبود، همه چیز در سکوت و شب و نهان از چشم نامردمان اتفاق افتاد. غسل و دفن شبانه و قبر پنهان، برای بچه‌های امیرالمؤمنین تازگی نداشت، اما این تجربه‌ی دوباره چیزی از جانکاهی داغ کم نمی‌کرد. اینها را که می‌گفتم، ناله‌های یا زهرا و یا حیدر مستمع‌ها در هم می‌پیچید و گریه‌ها را رها می‌کرد؛ اولین مستمع که صدایش را به گریه بلند کرد صدا می‌زدم: هان هان گریه کنید، به صدای بلند و بی‌پروا گریه کنید. برای آن زن و شوهر مظلومی که هر دو شبانه تدفین شدند گریه کنید، برای بازمانده‌های تسکین‌نگرفته‌شان بلندتر گریه کنید... دنیا یک علی و یک زهرا بیشتر نداشت ولی اهل دنیا هم با زهرا و هم با علی جفا کرد... این را که می‌گفتم هق‌هق خودم از همه بلندتر می‌شد و اجازه می‌دادم چند لحظه از مجلسم جز صدای گریه صدای دیگری نیاید خوب که مستمع‌ها گریه شدند نمک روی زخمشان می‌پاشیدم و می‌گفتم؛ دنیا هم زهرا و هم علی را از حسنین و زینب گرفت و نه برای علی و نه برای زهرا مهلت گریه کردنشان نداد! حالا شما عوضِ گریه‌های مانده روی سینه‌ی بچه‌های زهرا، بلند گریه کنید... این را می‌گفتم و اجازه می‌دادم از هر سمت مجلسم یک ناله بلند شود: وای حسن، وای حسین، وای زینب، وای زهرا، وای حیدر، وای حیدر، وای حیدر... شامِ غریبان امیرالمؤمنین، شام گریستن بر تمام اهل خانه‌ی علیست، جز این اگر باشد که حق مطلب ادا نمی‌شود... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham مرقوم شد در حرم مطهر امیرالمؤمنین ‌.