هدایت شده از شعرکده
8.03M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
سخت‌است عمری‌زندگی با یک جگرخوار خورشید باشی بین دست شب گرفتار دشمن کنارت باشد و راهی نباشد بی او نفس تازه کنی یک لحظه یک بار همراز جای همدلی و مهر باشد فکر تجسس کردن و افشای اسرار در بستر آرامش‌ات افعی بغلتد با زهر کینه در دهان و بغض بسیار از جان خود در خانه‌ هم ایمن نباشی از ترس مکر همنشینی پست و غدار دلخون اگر زهرا شد از شعرم ، ببخشد خونین دلم من هم از این ابیات غمبار اما نشد ساکت بمانم چون دلم سوخت از غصه‌ی فرزند مظلومش من زار ✒️@sherkadeh