در هیاهو های جنگ و ظلم و ستم مدرنیته و جهان متمدن اروپایی و غربی ، و جنایات جنگی اسراییل آمریکایی و آمریکای اسرائیلی کمی حال و هوای دل را عوض کنیم و سری به دیوان غزلیات حافط بزنیم . بدین جهت غزل شماره 477 دیوان حافظ را خدمت عزیزان مخاطب و مخاطبان عزیز کانال در روز یکشنبه ۲۱ آبانماه ۱۴۰۲، که منسوب است به امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حضرت صدیقه کبری ، عصمت عظمی و مادر امت رسولالله تقدیم می کنم.
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
من این مقام به دنیا و آخرت ندهم
اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی
هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی
ز تندباد حوادث نمیتوان دیدن
در این چمن که گلی بوده است یا سمنی
ببین در آینه جام نقش بندی غیب
که کس به یاد ندارد چنین عجب زمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی