به اینجا رسیده بودیم که پرستاری که رفته بودم ببینمش یه خانوم محجبه بود... رفتم تو و شروع کردیم به صحبت... اسمش رو میگذاریم مریم. مریم یک مادر تنها بود، یه پسر ۱۰ ساله داشت و همسری در کار نبود. اون موقع نمیدونستم چرا، اما بعدتر ها فهمیدم سه سال پیش از همسرش جدا شده. مریم محجبه و سنی مذهب بود. اخر هفته ها تو مسجد معلم قران بود و از ما حتی بیشتر به حلال و حرام خوراک حساس بود... چرا میگم بیشتر،چون ما طبق احکام خودمون از تمام بازار های مسلمین می تونیم خرید کنیم و احتیاجی به تجسس نیست اما مریم فقط از یه فروشگاه خاص که مطمئنه بهش گوشت و مرغ میخره. مریم تو آلمان به دنیا اومده بود و آلمانی یه طورایی زبان مادریش حساب میشه. این وضعیت تقریبا برای من ایده آل بود هم از حلال و حرام خوراک بچه ها خاطرم جمع میشد و هم بچه ها این فرصت رو داشتن که قبل مهد رفتن زبان آلمانی رو تمرین کنن. و اینجوری شد که مریم شد پرستار بچه ها. واضحه که خورده مشکلاتی همیشه بوده و هست اما برای من با این همه مشکل و نگرانی های بزرگ مریم مثل هدیه الهی بود. یادم رفت بگم مریم دوره مربیگری مهدکودک رو تو آلمان گذرونده و یک پرستار باتجربه به حساب میاد... از بقیه مسائل و ماجراها فاکتور بگیریم و بریم برسیم به روز اول کاری... یکم مرتس، مصادف با ۲۷ رجب یعنی عید مبعث من کارم رو تو مطب شروع کردم. نمیدونم گفتم یا نه نیکو و ماری دستیار بخش ارتودنسی هردو اهل یونان بودن و حالا من ایرانی بهشون اضافه شده بودم. یک هفته ای شاید گذشته بود که خبر دار شدم یک دندانپزشک جدید برای بخش اورتو درخواست کار داده و میخواد بیاد برای مصاحبه... و اون کسی نبود جز لنا!!! لنا یک دندانپزشک جوون یونانی بود!!! که با آشنایی با نیکو قرار بود از یونان بیاد آلمان. دوسالی از فارغ التحصیلیش گذشته بود و تمام این مدت رو به گفته خودش تو یک مطب بزرگ اورتودنسی تو یونان کار کرده بود. یه روز برای مصاحبه اومد و یه روز برای هوسپیتاسیون همون روز آزمایشی!! همه چیز خوب پیش رفت... دختر خوبی به نظر می‌رسید جوون و سرزنده بود و اعتماد به نفس بالایی داشت. زبان آلمانیش اما خیلی ضعیف بود و با وجود اینکه مدرک دندانپزشکیش تو کل اروپا معتبره چون امتحان زبان تخصصی آلمانی رو نداده بود اجازه نداشت به عنوان دندانپزشک کار کنه. از بین حرف های نیکو فهمیدم که قراره اول به عنوان منشی استخدام بشه و کارش رو شروع کنه و همزمان زبان رو تو محیط تمرین کنه و بعد امتحان بده. لنا برگشت یونان تا بار و بندیلش رو جمع کنه و بیاد آلمان... و حالا تیم اورتو از سه نفر یونانی تشکیل میشد و منِ ایرانی!!! کانال در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef