پای منبر یكی از علما میرود و آن عالم میگوید هر شخصی كه ارباب (صاحب مزرعه) باشد باید زكات دهد، اگر زكات ندهد نمازهایش نزد خدا قبول نخواهد شد. بعد از آن كربلایی كاظم به سراغ اربابش میرود و میگوید كه باید زكات بدهد اما اربابش توجهی نمیكند لذا روستای خود را به دلیل اینکه ارباب، زکات اموالش را پرداخت نمیکند، ترک میکند و به كارگری میرود و بعد از چند سال ارباب یك نفر را واسطه قرار داده و به دنبالش میفرستد. بعد از مدتها، پس از اطمینان کامل از توبه صاحب ملک، دوباره به روستا بر میگردد؛ و صاحب ملک قطعه زمین کوچکی را نیز به کربلایی کاظم میدهد تا افزون بر کار برای ارباب، بر روی زمین خودش نیز کار کند. و سیره ایشان این بود، در موقعی که خرمن را میکوبید و گندم را از کاه جدا میکرد، سهم مالک را میپرداخت و همانجا زکات سهم خود را جدا میکرد و به مستحقّی که بهطور کامل از وضع زندگی و معاش او مطلّع بود، میداد. افزون بر این، پس از جدا کردن خرج سالانه خود و بذری که برای کاشت سال بعد کنار میگذاشت، مابقی را بین فقرا تقسیم میکرد و این رویّه و روش کربلایی کاظم در رسیدگی به حال فقرا بود.