5⃣
ریشهها و راهحلهای اعتراضات اجتماعی؛ به بهانه وقایع ۱۴۰۱.
◀️
بخش سوم؛ تحلیل مسئله| قسمت سوم.
▫️ علل نارضایتی اجتماعی؛
ناعدالتی، نانمایندگی، ناپاسخگویی و نابخردی.
▪️
ناعدالتی:
از جنبه
واقعیت اجتماعی ایران و بر اساس دادههای آماری و پیمایشی،
عقبماندگی در عدالت و گسترش احساس بیعدالتی یک حقیقت محسوس بوده و وضعیت عدالت از میان کلانشاخصهای جامعه پیشرفته، بیشترین ضعف را داراست. ناعدالتی که برآیند وضعیتی
نامتوازن و نابرابر است، محدود به عرصه
اقتصاد نبوده و در عرصههای
سیاسی،
فرهنگی،
قضائی و ... نیز مشهود میباشد. از طرفی ناعدالتی نه صرفا یک مسئله در عرض سایر مسائل بلکه
کلانمسئلهای در طول دیگر مسائل است.
از جنبه
حقیقت توحیدی اسلام نیز عدالت به عنوان
مهمترین ارزش اجتماعی،
تنها ارزش مطلق و
مقدمه و مقوم اصلی معنویت، جایگاه منحصر به فردی در منظومه اهداف انقلاب دارد. بنابراین غفلت از عدالت در ایجاد و افزایش نارضایتی و اعتراض اجتماعی تأثیر ویژهای دارد.
▪️
ناپاسخگویی:
مسئله
مرحوم مهسا امینی و تک تک معترضین، هم به صورت خاص مسئله مهمی است و هم بهمثابه نمونه و
نمایندهای از مردم در موقعیت مواجهه نمایندگان حکومت با آنها، خاصه در وضعیتی به هر دلیل ناهمسو.
مسئله
کرامت ذاتی انسان و ضرورت مواجهه محترمانه و
شرافتمندانه مسئولین با آنها در هر شرایطی است. مسئله
جان و حیات آدمی است؛
خون انسان باید خط قرمز هر مسئول و سیاست و حاکمیتی باشد. هر کس جان یک نفر را به ناحق بگیرد گویی جان همه جهانیان را گرفته است.
حکومتِ مدافع مظلومین، خود باید حتیالامکان بری از هر
ظلم و ستمی بوده و با حساسیت حداکثری،
رویهها و سازوکارهای مدیریتی، نظارتی، قضائی و... لازم پیشگیری از ظلم را لحاظ و اجرا کرده و با هر ظلمی از سوی مسئولان خود با نهایت
فوریت، اولویت، قاطعیت و شفافیت برخورد کرده و در مقابل وظایف و تبعات اقدامات خود
پاسخگو باشد.
اما
این آرمانها کجا و واقعیتها کجا؟ کرامت ذاتی کجا و ژن خوب کجا؟ تقدس جانها کجا و آسیه پناهی کجا؟ در این وضعیت است که مردم در اعتراض به مرگ مشکوک یک خانم در گشت ارشاد خیزش میکنند.
▪️
نانمایندگی:
اعتراض اجتماعی نه آسیبی مذموم بلکه در منطق حمکرانی علوی،
فرصتی مطلوب و شاخص اسلامیشدن جامعه است اما خلا
بسترها و امکانهای اعتراضات مسالمتآمیز ناشی از
به رسمیت نشناختن حق اعتراض و هویت سازنده معترضین، منجر به بیصدایی و نانمایندگی بخش زیادی از مردم برای ابراز مستمر و موثر نارضایتی شده است. این نانمایندگی در
سطوح و لایههای مختلف محسوس و مشهود است.
در عرصه
سیاسی، صحنه و عرصه در دست دو جناح غیرمردمی و دو انتخابات اخیر با کمترین حد مشارکت پس از انقلاب و با غلبه حضور سلیقهای خاص برگزار شده و خروجی آن، نه نمایندگی صدای اعتراض و مطالبه عمومی که زدوبندهای شخصی، جناحی و قبیلهای است.
در عرصه
اجتماعی، کمترین فرصت و فضا و افقی برای نقشآفرینی اصناف، اتحادیهها و شوراهای واقعا مردمنهاد اجتماعی اعتراضی مستقل مشاهده نمیشود.
در عرصه
رسانهای، صداوسیما همواره در سایه ملاحظهکاری بوده و اکثریت رسانهها، روزنامهها و سایتها تحت سیطره سازمانها و گروههای غیرمردمی است که سودایی جز سود سیاسی و اقتصادی ندارند.
در عرصه
فکری و علمی، غلبه محافظهکاری، منفعتمحوری و ناشایستهسالاری چنان رونقی یافته که چندان صدای مستدل، منتقد، مستمر و رسایی از حوزه و دانشگاه در جهت رساندن صدای جامعه به گوش حاکمیت شنیده نمیشود. برآیند این وضعیت منجر به سوقدهی اعتراضات به سوی اغتشاشات میشود.
▪️
نابخردی:
مجموع این مسائل منجر به پیدایش این پنداشت نزدیک به حقیقت در ذهنیت عمومی شده است که بسیاری از
مسئولین، صلاحیت و عقلانیت لازم و کافی برای مدیریت کشور را نداشته و ریلگذاری و جهتدهی
برنامهها، سیاستها و اقدامات، نه با
عقلانیت انقلابی مبتنی بر آرمانگرایی واقعبینانه بلکه با
نابخردی غیرانقلابی مبتنی بر منفعتگرایی واقعگریزانه صورت میپذیرد.
در واقع
محافظهکاری جای
تحولخواهی، تنبلی جای مجاهدت، تحجر جای خلاقیت، دانشگریزی جای تخصصمحوری،
مدرکمحوری جای
مهارتمحوری،
ضابطهسالاری جای
شایستهسالاری، محرمانهکاری جای شفافیت، آشفتگی جای نظم، افراط و تفریط جای اعتدال و تکرار خطاها جای عبرت از تجارب را گرفته و برآیند اینها یعنی نابخردی، به کلانعلت روشی و ابزاری پیدایش وضع موجود تبدیل شده است.
کیوان سلیمانی
@edallat