مرفهان مبارز و ضرورت وجودی‌بودن عدالتخواهی. در شماره دهم «نشریه دانشجویی ژینا» که به عنوان «نشریه مستقل دانشگاه تهران» منتشر می‌شود، مقاله‌ای با عنوان «جنبش دانشجویی، فراتر از طبقه» نوشته شده که در آن به یک مسئله مهم در جامعه دانشجویی و البته جامعه عمومی ایران پرداخته شده است؛ نسبت طبقه مرفه و فرادست با اعتراض و جنبش دانشجویی و اجتماعی. مدعای متن مذکور این است که «دانشجویان طبقات بالا به دلیل دسترسی آسان به آموزش خصوصی و قرار داشتن در محیط‌های اجتماعی خاص، فرصت بیشتری برای پیشرفت‌های فردی پیدا می‌کنند و به دلیل اینکه امکان مهاجرت و ادامه تحصیل در خارج از کشور را به آسانی دارند، نگران تعلیق و اخراج از دانشگاه نیستند و می‌توانند با جسارت بیشتری به فعالیت دانشجویی بپردازند و بی‌پرواتر اعتراض کنند». در این باره چند نکته کوتاه قابل طرح است: ۱. ذی‌نفعان وضع موجود چرا باید، بخواهند یا بتوانند علیه شرایط سازنده خودشان اعتراض کنند؟ این طبقه و طیف اگر هم اعتراضی کنند غالبا یا از سر زیاده‌خواهی است یا ظاهرسازی ناشی از جو و جبر زمانه و رسانه و یا اعتراضاتی ناظر به مسائل فرعی غیراولویت‌دار برای فرودستان و یا نهایتا استثناءهای خارج از قاعده منطقی و تجربه تاریخی. برای نمونه اگر در شعر و ترانه اصلی یکی از معدود اعتراضاتی که همراهی بخشی از این طیف را داشته دغدغه‌هایی چون درختان ولی‌عصر و سگ‌های ممنوعه موضوعیت یافته به همین دلیل است. ۲. دارایی و دسترسی، مولود و مولد ملاحظه‌کاری و محافظه‌کاری است. جسارت نه ناشی از داشتن، که ثمره‌ی نداشتن است. آنان که چیزی برای از دست دادن ندارند، جسورانه‌تر از آنان که خیلی چیزها برای به دست آوردن و البته خیلی چیزها برای از دست دادن دارند، ریسک و اعتراض و عصیان می‌کنند. ۳. این طیف بیشتر مشتاق و دل‌مشغول به اصطلاح پیشرفت شخصی و توسعه فردی خودشان هستند و کمتر دغدغه اجتماعی و از جمله درد فرودستان را دارند. آن‌ها که امکانات و در نتیجه آرزوهای بیشتری دارند بالتبع تمایل و تقلای بیشتری برای استفاده حداکثری از زمان خود در قالب دوره‌ها و فعالیت‌های آموزشی و تفریحی و اقتصادی دارند و کمتر محتمل است زمان «ارزشمند» خود را صرف مبارزه با منافع خود کنند! ۴. این طیف حداقل تا پیش از مهاجرت همچنان و بیش از همه احتیاط پیشه کرده تا در فرآیند مهاجرتشان خللی ایجاد نشود و اعتراضات پس از مهاجرت آنان نیز اگر فراموش نشود، سفارشی می‌شود. در واقع نه تنها دانشجویان داخلی طبقه مرفه بلکه حتی مهاجرانشان نیز چندان تن به تبعات میدان مبارزه نمی‌دهند چرا که با جایگاه طبقاتی و روحیه غیرانقلابی آنان ناسازگار است. 5. از طرفی بخش قابل توجهی از این طیف جزء سیاهی لشکر یا سربازان مروج و مدافع سیاست‌های اقتصادی‌ای مانند نئولیبرالیسم‌اند، سیاست‌هایی که از علل اصلی پیدایش وضع موجود هستند. برای نمونه دانشجویان دانشگاهی که معمولا از طبقه بالا و مدارس پولی برخاسته‌اند و سهم بالایی در مهاجرت دارند، از یک طرف قطب اقتصاد آزاد نئولیبرالی را شکل داده و از طرف دیگر سابقه اعتراضی اندکی در سال‌های اخیر به ویژه در جنبش‌های طبقاتی دارند. استثناء خرده‌کنش‌های 1401 هم بیشتر ناشی از زیاده‌خواهی‌های فرهنگی طبقاتی بوده که گاه با هنجارشکنی غیراخلاقی غیرضرور، ضرر هم ایجاد کرده است. از طرفی نشانه‌هایی چون استقبال از تقبیح «اقتصاد دستوری» در ترانه مذکور نیز ناشی از همین مسئله است. 6. مرفهان مبارز، از جمله بخش چپ‌نمای دانشجویی آن نیز غالبا اعتراض را پله‌ای برای کسب اشتهار و گاه پناهندگی کرده یا آن را همچون کالا، برند و سرمایه فرهنگی اجتماعی احتمالا برای مصرف در محافل عمومی و خصوصی پرحاشیه خود استفاده می‌کنند و در هر صورت کمتر دغدغه واقعی فرودستان واقعی روستاها، شهرستان‌ها و حاشیه‌ها را دارند. بخشی از علت این مسئله در نکته بعد قابل فهم است. 7. اعتراض و عصیان علیه نابرابری، یک مسئله وجودی و مستلزم یک تجربه زیسته، و اگر با خودمان صادق باشیم تا حد زیادی طبقاتی است. تنها آن‌هایی برای برابری و عدالت به معنای واقعی کلمه مبارزه می‌کنند که به نحوی «طعم فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند» و مبارزه برای آنها نه وصله ناجور که یک ضرورت انسانی، و عدالتخواهی برای آنها نه یک بازی تشکیلاتی که یک سبک زندگی باشد. نکته پایانی این که جدی و وجودی نبودن عدالتخواهی و جنبش دانشجویی محدود به دانشجویان چپ و راست مرفه نبوده بلکه اصل این مسئله در مواجهه با طیف متکثری از دانشجویان و فعالان مذهبی طیف‌های مختلف از جنبش عدالتخواه تا بسیج دانشجویی مبتلا به آن، احساس و مشاهده شده و می‌شود. این مدعا، مسئله‌ای است که طی سال‌ها، بارها با آن مواجه، و ضرورت طرح تفصیلی آن احساس شده و در اینجا اشاره به آن اجتناب‌ناپذیر شد. امید که طرح و بسط آن در متنی مستقل، میسر شود.. ✍ کیوان سلیمانی @edalla