💠 بست نشینی؛ امحای عدالت علیه عدالت 🔹 نقدی بر مطلب "بست نشینی؛ احیای مذهب علیه مذهب" ♦️ مطلب "بست نشینی؛ احیای مذهب علیه مذهب" نوشته محمدحسین بادامچی از وجوه متعددی قابل نقد است که تنها به چند وجه آن اشاره میشود؛ 🔴 یادداشت با ترکیب "نهاد دین" آغاز میشود، همین کلیدواژه همراه با تأمل در کلیت متن و توجه به دیگر نوشته های نویسنده، نشانه یکی از اشتباهات ریشه ای نویسنده و همفکران او در تحلیل است؛ 🔺 تصور کردن دین به عنوان صرفا یک نهاد در عرض دیگر نهادها و نگاه نهادی به دین. این نگاه دستاورد اندیشه سوبژکتیو مدرن به ویژه جامعه شناسان دین نسبت به جهان و پدیده های اسلامی است که در دوران معاصر در طیف های مختلفی از جریانات روشنفکری و دانشگاهی رواج داشته و همواره به تقلیل دین و امر دینی انجامیده است. 🔺 اولین و مهم ترین مقتول این نگاه بُعد قدسی دین آن هم در سطح کلان جمعی است. نمونه آشناتر این نگاه در میان جامعه شناسان جوانی که ذیل ایده های دکتر سارا شریعتی در پی تحلیل دین و جامعه دینی هستند، قابل مشاهده است. 🔺 فرانهادی بودن حقیقت معنوی، معرفتی و حتی اجتماعی دین به معنی عدم نهادمندی و نفی نسبت میان نهاد و دین نیست؛ اما دین قابل تقلیل به نهاد هم نیست بلکه میتوان از ساختار نهادی در جهت اهداف دینی استفاده کرد. دین، نهادی در عرض دیگر نهادها نیست بلکه در بطن تمام نهادها جاریست و روح نظام و جامعه دینی است. دین ابزار نظام دینی نیست بلکه برعکس. 🔺 البته ادعا نمیشود که این نسبت ها و ارتباط ها به تمامی محقق شده اما انقلاب و جمهوری اسلامی با چنین ایده و نگاهی طراحی و عملیاتی و پیگیری شده است و برای نقد آن هم باید این حقیقت را در نظر گرفت. 🔴 بند دوم متن با این ادعا شروع میشود که "خواسته یا ناخواسته این نهاد سترگِ مقاومت، بعد از تشکیل نظام جمهوری اسلامی در هم شکسته شد و با ادغام کامل نهاد دین و روحانیت در حاکمیت، ملّت آخرین و مهمترین ملجأ و پناه خویش را از دست داد." 🔺 این عبارات هم اشتباهات ریشه ای دیگری را آشکار میکند، گویا نویسنده به سکولاریسم عریان _حداقل در عصر پساانقلاب_ معتقد است که تشکیل نظام جمهوری اسلامی را نه اعتلای دین که نابودی آن میداند و گویا چشم خود را بر حقیقت آشکار مردمی بودن انقلاب اسلامی و اعتماد بی نظیر مردمی به ایده جمهوری اسلامی بسته است و جمهوری اسلامی را مختص طبقه اقلیت معرفی میکند. این تلقی یادآور برخی شبهات اوایل انقلاب است که مفصلا پاسخ داده شده است. (برای نمونه رجوع شود به کتاب آینده انقلاب اسلامی شهید مطهری و به ویژه پاسخ استاد به اشکالات آقای رحیمی سوسیال دموکرات) 🔺 برپایی انقلاب و جمهوری اسلامی نه نابودکننده دین و ناامیدکننده مردم از دین بلکه احیاکننده دین حقیقی و تجسم بخش امید امت برای رهایی از قرن ها استبداد و استعمار و نویدبخش رهایی دیگر امت های مسلمان و مستضعف بوده و هست. 🔺 وجود ضعف ها و نقص های جدی و مهم در بین مسئولین و حتی ساختارهای جمهوری اسلامی نباید باعث فراموشی حقیقت و اهداف متعالی انقلاب و جمهوری اسلامی شود، اشتباهی که نویسنده به شدت و احتمالا ناشی از تجربه های تلخ سیاسیِ مطلوبِ سلیقه اش به آن گرفتار شده است. 🔺 جالب است که نویسنده در سخنان خود در میان بست نشینان، آنها را آخرین جمعی معرفی میکند که با زبان دین و انقلاب و امام در پی عدالتخواهی هستند اما مشخص نیست از کدام دین و امام و انقلاب سخن میگوید که با دین سکولار و امام مستبد و انقلاب طبقاتی قابل جمع است! 🔴 نویسنده در ادامه مدعی میشود "اکنون جامعه‌ی سابقاً دین‌بنیاد ایران در فقدان یک سنت مدنی-اخلاقی سکولارِ جایگزین، از اعماق قلب خود سردی و پوچی ناشی از برکشیده شدن دین را احساس می کند." 🔺 نویسنده طبق تلقی تقلیل گرایانه خود از دین و جامعه دینی، جامعه ایران را سابقا دین بنیاد و اکنون دین گریز و پوچ گرا و بی پناه معرفی میکند؛ فارغ از چشمپوشی نویسنده از نشانه های کم نظیر کنش های جمعی دینی در مقیاس تمدنی همچون پیاده روی اربعین و در عین پذیرش نشانه های دین گریزی و ناامیدی در اقشاری از جامعه، باید گفت اتفاقا جامعه ایران در گذشته و پیش از ایجاد امواج انقلابی در قرن معاصر دچار نقص دینداری بوده و در فرایند انقلاب و دفاع مقدس و تا کنون توانسته این نقص را تا حدی مرتفع کند و موفق به احیای دین در عرصه سیاسی و اجتماعی شود. 🔺 فاصله داشتن جامعه و نظام اسلامی با وضع مطلوب امری بدیهی است که نیاز به همتی همچون همت امت ایران در مراحل مختلف انقلاب دارد، اما این همت هم ناشی از هویت ایرانی_اسلامی امت و با خیزش هماهنگ جامعه حوزوی_دانشگاهی منجر به حرکتی اصلاحی در ادامه انقلاب خواهد شد و نه حرکتی احساسی ناشی از جریانات روشنفکری و التقاطی و حزب اللهی عرفی و... @iisociology