هدایت شده از مسیر عفافگرایی
📝حدود سال 1354 بود که مشغول تمرین بودیم. 🔺ابراهیم وارد سالن شد و یکی از دوستان هم، بعد از او وارد شد و بی مقدمه گفت: "داداش ابراهیم، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده! وقتی داشتی تو راه می‎اومدی، دو تا پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف می‎زدند!... شلوار و پیراهن شیک که پوشیده بودی👕👖 و از ساک ورزشی🎒 هم که دستت بود، کامل مشخص بود که ورزشکاری..." 🔺ابراهیم با شنیدن این حرفها، یک لحظه جا خورد. انگار توقع چنین حرفی رو نداشت و خیلی توی فکر رفت. 🔺ابراهیم از آن روز به بعد، پیراهن بلند و شلوار گشاد می‎پوشید و هیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی‎آورد و لباس‎هاش رو هم، داخل کیسه پلاستیکی می‎ریخت! 🔺هرچند خیلی از بچه‌ها می‎گفتند: "بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟!... ما باشگاه می‎یاییم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم و تو با این هیکل روی فرم، این چه لباس‎هاییه که می‎پوشی؟" 🔺اما ابراهیم به حرف‎های اونا اهمیتی نمی‎داد و به دوستانش توصیه می‎کرد: "اگر ورزش رو برای خدا انجام بدین عبادته و اگر به هر نیت دیگری باشین ضرر می‎کنین". 🌿🌿🌿🌿🌿 💠 پس از پیروزی انقلاب، در سازمان تربیت بدنی مشغول و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد. اما با آغاز ، راهی جبهه نبرد شد. سرانجام در عملیات "والفجر مقدماتی"، پنج روز در کانال‌های "فکه" کردند و تسلیم دشمن نشدند. 💠ابراهیم در روز ۲۲ بهمن سال ۶۱ ، بعد از فرستادن بچه‌های باقی‎مانده به پشت خط مقدم، ماند و از آن پس، دیگر کسی او را ندید و باقی ماند. https://eitaa.com/umefafgaraei