بسم الله الغیور قسمت30 (ضمیمه) درسنامه عفاف، ص125 🔹عفاف‌گرايي نوجوانی هفده‌ساله به‌نام «امير» و رسيدن به والاترین کمال انسانی نوجواني خوش‌سيما به نام «امير» در خانواده‌اي بسيار ثروتمند و مرفه زندگي مي‌كرد، پدر و مادرش هر دو پزشك بودند و از آنجا كه افكار غربي داشتند به ارزش‌ها و دستورهاي دين، چنان‌كه بايد، پايبند نبودند. آنها صبح زود از خانه بيرون مي‌رفتند و فقط آخر شب -براي استراحت- به خانه بر مي‌گشتند. و براي آنكه امير احساس تنهايي نكند، دختر خاله او را كه او نيز هم‌سنّ امير بود به فرزندخواندگي پذيرفتند و او را در خانه خويش جاي دادند! از آن زمان آرامش زندگي امير بهم‌خورد چرا كه دختر خاله‌اش همانند زليخا، همواره خود را به امير عرضه مي‌داشت و درخواست عمل نامشروع مي‌كرد! ليكن امير، یوسف‌وار امتناع مي‌ورزيد و خود را به چنين گناهی بزرگ آلوده نمي‌كرد؛ او از ‌اين وضعيت پيش آمده بسيار نگران بود كه نكند خداي نكرده سرانجام تسليم شود و گوهر عفاف خود را از دست دهد! امير در ‌اين ميدان مبارزه با نفس و شيطان، و در‌ اين نگراني بسيار شديد، نامه‌اي به مجله «زن روز» مي‌نويسد و از آنها راه چاره مي‌جويد، ليكن يك هفته بعد از نوشتن نامه، يك شخصيت معنوي را در خواب مي‌بيند كه به او مي‌گويد: «امين»! برو به دانشگاه اصلي، وقتت را تلف نكن! بدين ترتيب، امير -که اينک مفتخر به ‌عنوان «امين» شده بود- عازم جبهه نور مي‌شود و در این هنگام، نامه‌اي ديگر براي مجله «زن روز» مي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نويسد و جریان را توضیح می‌دهد و ... فایل p.d.f کتاب درسنامه عفاف در کانال عفاف‌گرایی👇 @efaf_amin