☑️ آن‌هایی که را کشتند، همان هایی بودند که از یک لقمه نگذشته بودند... 🔶استاد داستان حركت انسان، داستان كفر و شكر است. «لَئِنْ شَكَرتُم لَازيدَنَّكُم» مدام نوسان دارد. در هر مرحله اگر اقدام نكنى، افت مى‌كنى و مدام پايين مى‌آيى و اگر اقدام كردى پيش مى‌روى و جلو مى‌افتى. تو كه فهميدى بايد از اين لقمه‌ى چرب بگذرى. اگر توجيه كردى، تو در همين جا نمى‌مانى كه رفته رفته، بخل در تو سبز مى‌شود. با اينكه چند لقمه دارى، از بشقاب رفيقت برمى‌دارى تا آنجا كه يك انبار احتكار كرده‌اى و باز هم نگاهت به كاسه‌ى ديگران است تا آنجا كه مجبور مى‌شوى با كسانى دوست شوى كه احتكار مى‌كنند و چشم به انبارت ندارند تا آنجا كه در بزمشان راه مى‌يابى و... تا آنجا كه از دست مى‌روى. و اگر در اين آخرين پله يك قدم برداشتى، يك حركت كردى، قدرت گام دوم را به تو مى‌دهند تا آنجا كه مى‌توانى دو لقمه و بيشتر و بيشتر بدهى و از تمامى انبارهايت بگذرى. داستان انسان، داستان شكر و كفر است، در هر لحظه پيش مى‌برد و يا عقب مى‌افتد. اين طور نيست كه خيال كنى در يك جا ايستادن، در همانجا ماندن است، كه ايستادن عقب گرد است و پايين رفتن. 👈آن زنده دل گفته بود آنها كه در نينوا حسين را كشتند، همانهايى بودند كه از يك لقمه نگذشتند. از يك چاى داغ نگذشتند، از اول و دوم نگذشتند تا آنجا كه نتوانستند از گندم رى هم بگذرند تا آنجا كه دستشان را هم با خون حسين شستند. 📚 ، ص 92 🌿 @einsad