🔰 واسطه ها ◼️ من در كودكى خيلى نحس و نق نقو بودم. به هيچ صورت آرام نمى‌گرفتم. برايم چيزهايى مى‌خريدند، همه‌اش را مى‌خواستم، همه‌اش را مى‌گرفتم و با خود مى‌كشيدم. خسته مى‌شدم و مى‌ناليدم. ازم مى‌گرفتند و مى‌دزديدند، گريه مى‌كردم. برايم نگه مى‌داشتند، بهانه مى‌گرفتم. ◽️ خلاصه هيچ راهى براى ساكت شدنم نبود. تا اينكه آخر سر به فكر افتادند تا آنچه برايم مى‌گرفتند غير مستقيم به من بدهند. ◾️در منزل ما زيرزمينى بود با سوراخ‌هايى بزرگ و كوچك. همين كه گريه سر مى‌دادم مى‌گفتند: فلانى برو ببين موش‌ها برايت چيزى نياورده‌اند و من را راهى مى‌كردند... ◽️اين خوب به يادم مانده كه در كنار سوراخ‌ها يك دانه فندق و يا گردو خودنمايى مى‌كرد و من همين كه اينها را مى‌ديدم ذوق مى‌كردم و كلى دلشاد مى‌شدم و هميشه از سوراخ موش روزى دريافت مى‌كردم و نق‌نق هم نمى‌زدم. ◾️ شايد تا وقتى كه بزرگ شده بودم، هنوز خيال مى‌كردم كه موش‌ها برايم فندق مى‌آورده‌اند و از شما چه پنهان كه از موش‌ها خوشم مى‌آمد و اگر آنها را مى‌كشتند ناراحت مى‌شدم، ◽️ ولى بعدها فهميدم كه نه بابا موش‌ها فندق نمى‌آورند، كه فندق‌ها را هم مى‌دزدند. ◾️من را به خاطر نحسى و بهانه گيرى ام اين گونه مى‌چرخاندند و غير مستقيم غذايم مى‌دادند. ◾️◽️ آنچه كه ما را در خود گرفته، همين واسطه‌هايى است كه به خاطر بى‌ظرفيتى ما، پيش ما گذاشته‌اند و به خاطر بهانه‌گيرى‌ها برايمان تنظيم كرده‌اند. ◽️◾️ و اين ماييم كه بايد با تفكر كشف كنيم كه اينها فقيرند و چيزى ندارند. موش‌ها نه اينكه چيزى نمى‌دهند، كه چيزها را هم مى‌دزدند و از ما كم مى‌كنند. 🔻 داستان ما چنين داستانى است. به كارمان، به شغل‌مان، به ماشين و دستگاه‌مان دل بسته‌ايم و آن را حاكم گرفته‌ايم و مدار زندگى ما و محور تمام كارهاى ما شده‌اند. ◼️ ما معبودهايى داريم كه حركت‌ها و حالت‌هاى ما را كم و زياد مى‌كنند و در ما اثر مى‌گذارند. به ما اميد مى‌دهند و يا ما را مى‌ترسانند. شاد مى‌كنند و يا اندوهگين مى‌سازند. خسته مى‌كنند و يا به شور و شوق مى‌كشانند. 📝 استاد علی صفایی حائری 📚 کتاب صراط،صفحه ۴۵ ▶️ @einsad 🛒 www.zekraa.ir ▶️https://instagram.com/ali.safaeihaeri