🍏🍎
بعد از آن همه بیخبری، به معراج پناه بردم. دائماً به آنجا میرفتم تا شاید بتوانم خبری از جعفر بگیرم. آنقدر رفت و آمدهایم به معراج زیاد شده بود که یکی از مسئولین آنجا دلش به حالم سوخت! وضعیت روحی و بیقراریهایم را که دید، پیشنهاد داد برای اینکه راحتتر بتوانم از معراج خبر داشته باشم، به کمک آنها بروم. باید با دوربینی که به من میدادند از شهدای داخل سولههای یخچالدار معراج، عکس میگرفتم و بین لباسهایشان دنبال نشانهای از هویتشان میگشتم.
گفتم: «حاضرم هر کاری انجام دهم!» سالها کارم همین بود. هیچکدام از اعضای خانواده از این برنامه خبر نداشتند. هروقت هم میپرسیدند، میگفتم: «میروم سر قبر حسین!» اگر میفهمیدند اجازه نمیدادند. چکمههایی با یک پا، لباس، دست بدون بدن و... انواع صحنههای سختی بود که میدیدم. خیلیها با وضعیت مشابه من آنجا بودند. میرفتم تا جعفر را پیدا کنم.
چون با پیکرهای شهدا سروکار داشتیم، اثرات گازهای شیمیایی روی ما هم تأثیر گذاشته بود؛ هنوز یادگاریهای آن روزها همراهم هست. مثل جانبازها...
🌷🌷
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهیدان_فرج
#برادران_شهید
#شهید_حسین_فرج
#شهید_جعفر_فرج
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوم
🆔
https://zil.ink/30rooz30shahid