🍏🍎
صبح زود دوباره بچههای بسیجی آمدند. گفتم: «برویم کنار جعفر.»
اصرار داشتند مسئولین معراج اجازه ورود نمیدهند! گفتم: «شما بیایید وارد شدنتان با من!» نمیتوانستم بیشتر توضیح بدهم؛ وگرنه خانواده متوجه میشدند اینجا مرا میشناسند و من چه کاری انجام میدهم!
به آقای حسینی مسئول معراج گفتم: «جعفرم را آوردهاند؟!» مطمئن نبود. ۳هزار تابوت آنجا بود، اما گویا با یکی از تابوتها قصهها داشتند! بین صحبتهایمان، از تابوتی صحبت کرد که برایشان راز شده بود! گویا در هر جابجایی، نقطه خاص مرکزی را به خود اختصاص میداده... بین حرفهایش ناخودآگاه گفتم: «همان جعفر من است!» به دلم افتاده بود جعفرم همان تابوت است. در تابوت را که باز کردند، پلاک شهید، هویت جعفرم را نشان میداد.
جای زنجیرها روی استخوانهای جعفرم جا انداخته بود. داخل استخوانهایش هم پر از روغن و مواد شیمیایی بود. طبق نظر کارشناس معراج، گویا با این کار، اسکلت او و دیگر شهدای اسیر را سالم نگه داشته بودند تا در زمان ضرورت با اسرای خودشان تعویض کنند. خودم استخوانهای دست و پا را کنار هم چیدم و بینشان را با پنبه پر کردم...
🌷🌷
#سی_روز_سی_شهید_۱۴
#شهیدان_فرج
#برادران_شهید
#شهید_حسین_فرج
#شهید_جعفر_فرج
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدای_استان_تهران
#روز_دوم
🆔
https://zil.ink/30rooz30shahid