در کتاب جمعه دوم آوریل که شامل خاطرات همسر شهید حجتالاسلام محمدحسن ابراهیمی(مبلغ بینالمللی در کشور گویان که در سال ۱۳۸۳ در این کشور شهید شد) میشود، ذکر شده بود که تعدادی از سیاهپوستهایی که نژاد آفریقایی داشتند و برای آموزش، به مرکز اسلامی تحت نظر شهید ابراهیمی میآمدند، همواره تحت کنترل فردی مشکوک که پیش از شهید، کنترل مرکز را بعهده داشت و اصالتا تانزانیایی بود، قرار داشتند.
این که سیاهپوستها در آن مرکز تحت کنترل فردی دیگر درمیآمدند، دلایل زیادی میتواند داشته باشد، از جمله اینکه خودشان با هم متحد نبودند.
یک فرد غریبتر، وقتی میتواند تسلط بر جمعی پیدا کند که آن جمع با هم نباشند.
این مشکل اختلافات درونی را سیاهپوستها در آفریقا هم بعضاً دارند.
مثلاً یکی از چالشهای چه گوارا در دهه ۱۹۶۰ که با کمک کوبا، الجزایر و تانزانیا به کنگو رفت تا جنگ چریکی علیه استعمار بلژیکیها راه بیندازد، این بود که نمیتوانست همه قبایل سیاهپوست را پای کار بیاورد و این به دلیل اختلافات درونی آنها بود.
این یکی از نقاط ضعف سیاهپوستها است که جدای از آفریقا، حضوری جدی در آمریکای لاتین نیز دارند؛ یعنی حدود ۱۳۰میلیون از ۶۶۰میلیون انسان در آمریکای لاتین، از نژاد افریقایی هستند.
پس کم نیستند و باید بررسیشان کرد.
برای چه؟
برای آنکه اینها نیز مانند سرخپوستهای آمریکای لاتین، تا حدودی هنوز پایبندیهای سنتی در پسِ ذهنشان مانده و در احیای مفهوم خانواده، اقتدار مرد و لطافت زن، مقابله با استعمار فرانو و... میتوان از آنها کمک گرفت؛ و الگوی زندهای از خودشان مانند شیخ زکزاکی را جلوی چشمشان گذاشت تا به الگویی نو برای مبارزه دست یابند و اتحاد در دوره جدید جهان را با مشاهده یک نمونهی جلوی چشم، که در نیجریه درخشیده، مشق کنند.
@MajKarimi