📝آیا دانشمند می‌تواند عهده‌دارِ جهانِ علم باشد؟ به مناسبت اکران فیلم اوپنهایمر ◀️بخش 1 از 4 امیدوارم مطلبی که می‌خواهم خدمت شما عرض کنم از نظر شما هم مطلب قابل تأمل و شایسته گفتگویی به نظر برسد. بیش از آنکه پاسخی داشته باشم به دنبال فهمیدن پرسشهای قابل پیگیری هستم و بزرگترین نادانی را نداشتن پرسشهای بجا و قابل تأملی می‌دانم که بتوانم با در میان گذاشتن آنها دوستانی پیدا کنم. اثر هنری ما هم باید بتواند چنین خصوصیتی داشته باشد. یعنی به جای آنکه ذهن ما را پر از اطلاعات و دستاوردها کند ما را در راه خودش شریک کند. این نکته اول. نکته کوتاه دوم این که برای همراهی با پرسش اثر باید ما هم پرسشی داشته باشیم. اینجا دانشگاه صنعتی شریف است و ما در معاصرتِ ایرانی زندگی می‌کنیم. دانشگاه صنعتی شریف با موضوع بحث ما این ارتباط را دارد که این دانشگاه در زمره دانشگاههای ایرانی است که جهت پرداختن به علوم تجربی، یا به معنای راست‌تر علوم دقیقه، تأسیس شده. ما به عنوان ایرانیان هم از حدود دویست سال پیش با پدیده علوم تجربی، یا به قول میرزاملکُم خان علم کسبی، به عنوان پدیده‌ای غریب روبرو شده‌ایم و انواع تلاشها را داشته‌ایم تا با دستیابی به این علوم به سیر ترقّی و تجدّد جهانی بپیوندیم. اما البته هرچند مهارتها و تشخیصهای برجسته‌ای در باب ماهیت این علوم کسب کرده‌ایم شاید هنوز از اینکه با این علوم تعیین تکلیف کنیم دور یا حتی بسیار دور هستیم. کما اینکه جز استقبال همه‌جانبه از این علوم کمتر می‌توانیم مشارکتی جدی در سیر آنها داشته باشیم، یا درباره خیر و شر آنها تصمیمی بگیریم. پس اکنون بنگریم کجا، یعنی در تاریخ کدام پرسشهای اساسی ایستاده‌ایم و از فیلمی که می‌بینیم انتظار پرداختن به کدام پرسشها را داریم. نکته سوم این است که زاویه نگاه خاص فیلم اوپنهایمر باید برای ما جالب باشد. اوپنهایمر در دوران اوج شکوفایی علوم تجربی، یعنی در نیمه نخست قرن بیستم می‌زیسته. این فیلم می‌تواند روزنه‌ای برای ما بگشاید که به جای پرداختن به بحرانهای سیاسی و اجتماعی علم به بحرانهای شخصی علم با نزدیک شدن به شخصیتِ دانشمند بپردازیم. برای ما و شما که اینجا در دانشگاه نشسته‌ایم باید این مطلب به اندازه آثار عمومی علم اهمیت داشته باشد. تکلیف ما به عنوان اهل علم با علم چیست؟ البته این پرسش خصوصاً برای کسی اساسی می‌شود که بخواهد روزگارش را با علم بگذراند. امروز گفته می‌شود تعداد افرادی که بخواهند با علم برای خود یک زندگی بسازند ظاهراً رو به کاهش است. از این جهت طرح مسأله فیلمی که با آن روبرو هستیم یک گام از سطح تبلیغاتی و روزمره فراتر می‌رود و این را باید قدر بدانیم. باید روی این نکته بایستیم که حال و روز دانشمند در رویارویی‌اش با علم اهمّیت ویژه دارد. معمولاً کسانی که از علم انتظارهای مختلف دارند و مدیرانی که برای پروژه‌های علمی هزینه می‌کنند کمتر به این می‌اندیشند که تکلیف خود دانشمند با علم و با کار علمی چیست. احساس بیهودگی و ملالی که دانشمند ممکن است از کار علمی بکند کمتر برای کسی اهمیت دارد. آیا دانشمند غیر از پول و مقام نیاز به منبع نیرویی برای کار علمی دارد؟ اگر این نیرو تمام شود، حتی اگر هنوز دستاوردهای علمی تداوم پیدا کنند هنوز می‌توانیم از دانشمند سخن بگوییم؟ آیا خود علم هنوز این امکان را دارد که از ناحیه خودش به دانشمند نیروی کار علمی بدهد؟