👆👆👆
#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت2⃣4⃣
بِشر نامه اى را كه
#امام_هادى(ع) به او داده بود در دست دارد، با احترام جلو مى رود و نامه را به
#بانو مى دهد و مى گويد: بانوى من! اين نامه براى شماست.
#نرجس نامه را مى گيرد و شروع به خواندن مى كند. نامه به زبان رومى نوشته شده است. هيچ كس از مضمون آن خبر ندارد.
#نرجس نامه را مى خواند و اشك مى ريزد.
چه شورى در دل بانو به پا شده است؟ خدا مى داند.
اكنون او پيامى از دوست ديده است، آن هم نه در خواب، بلكه در
#بيدارى!
#نحّاس رو به
#بانو مى كند و مى گويد: تو را به اين پيرمرد بفروشم؟ نرجس رضايت مى دهد،
#پيرمرد سكّه هاى طلا را به نحّاس مى دهد.
#نرجس برمى خيزد و همراه بِشر حركت مى كند.
او نامه
#امام را بارها بر چشم مى كشد و گريه مى كند. گويى كه عاشقى پس از سال ها، نشانى از
#محبوب خود يافته است.
نرجس آرام و قرار ندارد، عطر
#بهشت را از آن نامه استشمام مى كند.
ما بايد هر چه زودتر به سوى
#سامرّا حركت كنيم...
به شهر
#سامرّا مى رسيم، نزديك غروب است. وارد شهر مى شويم.
حتماً يادت هست كه رفتن به خانه
#امام_هادى(ع) جرم است!
ما بايد به خانه
#بِشر رفته و در فرصت مناسبى خود را به خانه
#امام برسانيم.
#امشب هوا خيلى تاريك است و ما مى توانيم از تاريكى شب استفاده كنيم. نيمه شب كه شد، آماده حركت مى شويم.
#بِشر از ما مى خواهد كه خيلى مواظب باشيم و بدون هيچ سر و صدايى حركت كنيم.
وارد محلّه
#عسكر مى شويم و نزديك خانه امام مى ايستيم.
تو باور نمى كنى لحظاتى ديگر به ديدار
#امام خواهى رسيد. اشكت جارى مى شود.
صدايى به گوش مى رسد: خوش آمديد!
بِشر وارد خانه مى شود، زانوهاى نرجس مى لرزد، بوى گل
#محمّدى به مشامش مى رسد. اينجا بهشت
#نرجس است. اشك در چشمان او حلقه زده است .
#امام_هادی (ع) به استقبال او می آید.
#نرجس سلام می کند و جواب می شنود.
#ادامه_دارد...
@emamamm