‍ . به سبک من و اشکی مثل بارون منم زین‌العابدینم – امامِ ناقه نشینم به پیش چشمم چهل سال – تنی بی‌سر را ببینم پدر جان – به نی دیدم سرت را به سینه – گرفتم پیکرت را شنیدم – صدایِ مادرت را به دستانِ خود یک بوریا را کشیدم دورِ جسمِ تو بابا ز هر جایی آمد بویِ تو از – خاکِ صحرا واویلا – غریبِ کربلا من و عمّه غم کشیدیم چهل منزل ما چه دیدیم امان از روزی که در شام – دمِ دروازه رسیدیم الهی مرا مادر نمی‌زاد به پیشم حرامی دادِ بی‌داد چنان زد که سر ازنیزه افتاد یکی زد نعره شادی تمام است که از حیدر وقتِ انتقام است دیاری که خون شد قلبِ زینب – شهر شام است واویلا غریب کربلا دلِ مرد علقمه سوخت – دلِ آلِ فاطمه سوخت ز خاکسترهایِ از بام – سر و صورت‌ها همه سوخت امان از – نگاهِ خیره‌سرها غرورِ – همه معجر به سرها بمیرم – برایِ در به درها امان از نامَحرم‌هایِ شامی شراب و صدها چشمِ حرامی به چوبِ خیزران شد به تو بی‌احترامی واویلا غریبِ کربلا .👇