. ... امسال هم گذشت امسال هم گذشت ، چه سوزان گذشت و رفت ماه صیام شعله به دامان گذشت و رفت هرگز نماند در پسِ ابر گناه ما از هرچه بود این مَه تابان گذشت و رفت ما مانده ایم با غم حسرت به سینه ها این ماه پُر ز مهر چه رخشان گذشت و رفت شب های قدرِ این مَه لبریز رمز و راز مانند گنج از دل ویران گذشت و رفت ماهی که داشت هر نفسش بوی عطر ناب آمد به جمعِ ما و پریشان گذشت و رفت ماهی که بود ماه مناجات و بندگی از بین اهلِ راز شتابان گذشت و رفت افتاده بود دیده به دریای اشک و آه ما را گذاشت در دل توفان ، گذشت و رفت در دل هنوز درد فراق حبیب ماست کز اهل درد موسم درمان گذشت و رفت یارم کجاست تا که ببیند چه داغ ها بر قلب زار بی سر و سامان گذشت و رفت ما در عیان هماره ز هجرش گریستیم ای وای من که یار به پنهان گذشت و رفت تا برده ایم نام حسین و عطش به لب چشم صیام در دل باران گذشت و رفت روح ادب دمید ز عبّاس نامدار سقّای خیمه بود که عطشان گذشت و رفت شرمنده گشت در دل توفانِ آفتاب آبی نَبُرد ، از بَرِ طفلان گذشت و رفت طفلان تشنه لب همه خونین جگر ولی او بی قرار ، خسته و گریان گذشت و رفت دستش فتاد از تن و چشمش بخون نشست یعنی که عشق آمد و حیران گذشت و رفت ناگه شکفت پیش دو چشمم نگاه دوست "یاسر" ز شوق با لب خندان گذشت و رفت oo "یاسر"✍ .