. به سر رسیده انتظارم بیشتر از آسمون میبارم کجان اونایی که میگفتن بابا ندارم کاشکی زودتر میومدی تا که بچه های محله میدیدن آخه میگن بابا نداری تو توی کوچه همش هُلم میدن گفتم بابا دارم زدن گفتم که بیمارم زدن چقد با تازیونه ها رو چشمای تارم زدن منو کجا گذاشتی رفتی من که بدون تو میمردم توی شلوغیا به عمه پناه میبردم دیگه بازار نمیرم هیچ موقع شدم از شام و کوچه هاش خسته خیلی صحبت دارم باهات اما مشت و سیلی زبونمو بسته منو برا ثواب زدن بی حد و بی حساب زدن منو تو کوچه ها تو رو تو مجلس شراب زدن دیدی کبودی پرم رو آشفتگی معجرم رو زجر اومد و کشید بابایی موی سرم رو از همون شب دیگه چشام تاره میبینی این نگاه خستم رو دو قدم راه میرم میفتم من اگه عمه نگیره دستم رو هم من و عمه رو میزد مادر اصغرو میزد خسته میشد میرفت با سنگ سر رو نیزه رو میزد ✍ 👇👇👇