بیتالغزلِ هر غزلِ ناب رقیهست
خورشید علیاصغر و مهتاب رقیهست
کوتاهترین راه به الله حسین است
کوتاهترین راه به ارباب رقیهست
آمد که شبی سر بزند دُختِ یرید
دیدم که وقار خود کنم حفظ بهجاست
او داشت به تن لباسی از جنس حریر
اما تنِ من لباسی از حُجب و حیاست
پرسید که از تبار و از نسلِ که کهای
کاین گونه وجود تو پُر از عشق و صفاست
گفتم که زِ نسل حیدرِ کرّارم
بابام حسین و مادرم خیرُ النساست
میگفت برایم از اباالفضل بگو
گفتم که عموی من خداوند وفاست
تا بود کسی به ما جسارت ننمود
تا رفت ببین خرابهها منزل ماست
یک بار به شدت از شتر افتادم
میبینی اگر که زندهاَم کارِ خداست
با معجرِ من موی سرم غارت شد
میگفت بُکُش که او شبیه زهراست