🔖 جگرم می‌سوزد... 📌 این روزها جگرم بدجوری می‌سوزد... تمام دلم گر گرفته، برای جوانان پاک و معصومی که بازیچه دست عده‌ای پست و ناجوانمرد قرار گرفته‌اند... جوانی که باید به دور از هیچگونه هیجان مخربی، با تمام قوا و با امید به آینده، در محیطی امن و آرام تحصیل کند و برای رسیدن به آرزوهایش، مسیر دلخواهش را انتخاب کرده و استوار در آن گام بردارد، امّا بازیچه‌ی دست نامردانی قرار گرفته و ذهنش مشغول مسائل حاشیه‌ای شده و روانش پریشان گشته است... 📌آیا واقعاً کسی که به جای هموار کردن مسیر پیش روی جوانان و رسیدگی به مشکلات سر راه آنان، هر روز به بهانه‌ای آنها را از مسیر سعادت دور می‌کند دلسوز این جوانان است؟! کسی که جوان را وادار می‌کند تا در مقابل عقاید و ارزش‌های و ملی خود بایستد، جوان را تشویق می‌کند به آتش کشیدن مقدسات، جوانان را تشویق می‌کند به فحاشی، تشویق می‌کند به زد و خورد، به تخریب اموال عمومی، کسی که جان جوان برایش هیچ ارزشی نداشته و او را به دامن خطر دعوت می‌کند، انواع سلاح گرم و سرد خطرناک در اختیار جوانی که خام است و دنیا و پستی بلندی‌های آن را کمتر دیده است، قرار می دهد، او به راستی دلسوز این جوان است؟! پس چه شد تمدنی که از آن دم می‌زدند؟! چه شد پیشرفتی که مدعی آن بودند؟! چه شد شعارهای پرطمطراق حقوق بشری؟! آن همه داد انسان‌دوستی و نوع‌دوستی؟! این که همان خوی وحشی‌گری و به دور از تمدن است... 📌ای جوان جان! پاره‌ی تن! پاره‌ی جگر! ای جانِ بدنِ خسته‌! ای روح تازه دمیده در کالبدِ جانِ کهن! به خود بیا! قدر خود را بدان! قدر توانایی‌هایت، استعدادهایت، لحظه‌ها و روزهای ناب جوانی را، قدر روح پاک انسانیت را. 📌ای جان جان! ای پاره‌ی تن! فریب گرگانی را مخور که قصد جان این وطن را کرده‌اند، تو جان این وطن هستی! وطن به خودی خود خاک است و آب و سنگ و گل، ولی توی جوان به آن روح بخشیده‌ای، به آن جان تازه داده‌ای و سربلندی تو در گرو نفس‌های تازه‌ی تو در کالبد این خسته از نامردی‌های دشمنان ناجوانمرد است... یقین دارم که این بار هم، حسرت به دلشان خواهی گذاشت... تو می‌توانی... ✍ فاطمه مهدوی @enqelabi_nevesht کانال نوشته‌های انقلابی