به نام خدای فَجْرْ 🔖بازآی و بر چشمم نشین ای دلستانِ نازنین وَالْفَجْرِ، وَلَيَالٍ عَشْرٍ، وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ تکبیرگویان با سربندی از نور پیش‌ رفتید، آنقدر که در طرح و نقشۀ خدا، شهادت را نقش پذیرفتید و... اکنون ۴۱سال از آن روز، از آن سال، از آن عملیات والفجر سه رفتن‌ها و از آن خداحافظی می‌گذرد. ۴۱ساال... به اندازه‌ی عمر یک انسان که جوانی را پشت سرنهاده و آماده‌ی ورود به میانسالی می‌شود. ۴۱ سال... ۴۱سال هر زنگ دری را دویدن و غرق در شادی شدن اما... با سردی برگشتن. انتهای کوچه را تا ته دیدن، اما... سربه‌زیر برگشتن. بشقابی پر، بر سر سفره گذاشتن، اما... پُر، خالی کردن. ۴۱سال در نقشه‌ی خداوند به حضرت ارباب نیمه‌ی تن را سپردن. ۴۱سال... گوش به‌ زنگ در، تلفن، درِ گوشی‌ها بودن. با هر خبری، خبر خویش را خواستن، ۴۱سال... چه توانی، عجب صبری، چه مقاومتی چگونه می‌توان اینگونه بود؟ سهم خویش از انقلاب نخواستن. سهم خویش از زندگی را به اسلام سپردن. شما کجای نقشه‌ی خدا قد کشیده‌اید؟ و حالا... آن خبر آمد. خوش آمد. آرام بگیر جان مادر ،آرام بگیر مادرم، آرام بگیر... 🌱🌷 ✍ سهیلا ترابیان @enqelabi_nevesht 📌کانال نوشته‌های انقلابی