🍃عزیزم
میخواهم به دلم فرمان بدهم که دیگر برای تو تنگ نشود
یا کمی به من فرصت نفس کشیدن بدهد
و چند روزی بیخیال یاد تو شود.
بعد از آن اگر خواست، دوباره تنگ شود برای دیدنت.
این طور شاید دوام بیاورم زیر بار دلتنگیات.
میخواهم به دلم بگویم
وقتی که این قدر به یاد تو تپید و تو را ندید
به جای التماس کردن،کمی ناز پیشه کند
شاید فرصتی برای دیدار بدهی.
میخواهم زیر گوش دلم زمزمه کنم که تو اگر دوستش داشتی
دیدار را این قدر به تأخیر نمیانداختی
و میخواهم بگویم از قدیم گفتهاند:
«چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی».
میخواهم به دلم تلقین کنم تا باور کند:
«که یک سر مهربونی دردسر بی»
و به قدری دردسر مهربانیهای یک سویه را پررنگ کنم
که از دوستداشتن تو بترسد.
شاید این، تنها چارۀ دل تنگم باشد.
تو اگر راه دیگری سراغ داری، یاد بده به من.
امّا آقای من!
میدانم این وسوسهها و زمزمهها و تلقینهای یک سویه، اثر ندارد.
دلم میداند که تو چه قدر دوستم داری
و میداند که چه قدر دلت برایم تنگ شده.
همین هم او را بیچاره کرده.
کاش میفهمیدم وقتی که دل من برای تو تنگ است
و تو هم برای من دلتنگی
چرا فرصت دیدار حاصل نمیشود!
ولی عاشق، باید تسلیم محض باشد.
دلم این تسلیم را دوست دارد.
شبت بخیر عزیزم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
↷''✿°ツ
@entezaro